ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
میلیونر زاغه نشین
توت فرنگی متولد 23 سپمتامبر 1992، پسری که رویای راه اندازی جزیره برف فیلم را در سر می پروراند.
او در رویا زندگی می کرد. منتظر لحظه های شیرین بود. خوشحال بود که روزی می تواند زندگی خوبی برای خودش محیا کند.
خوشحال از روزی که با دیگر برادرانش به قله ی اوج برسند. شاید روزی فرا برسد که جزیره برف فیلم رویا نباشد.
مدت ها گذشت و توت فرنگی ، به جای پیشرفت پسرفت می کرد. دیگه هیچ چیز برایش اهمیت نداشت حتی آینده اش!
فقط منتظر بود که روزگار بگذرد. او هر روز در جزیره اش انقلاب میکرد،
اما چه فایده که پس از گذشت یک روز انقلاب جزیره فرو می ریخت و احزاب دیگری به جزیره می آمدند و مجددا انقلاب می کردند.
توت فرنگی دیگه واقعا خسته شده بود. یک کار که پدرش به او محول کرده بود را به خوبی انجام نداد. توت فرنگی در روز های آخر به خود زنی روی آورده بود.
او غمگین بود. از آینده اش! آیا باید یک سال دیگر این شهر جهنمی را تحمل کند.
تنهایی، آخ ... ، اطلا... ، مردم قم،احمد و ... .
دیگر او داشت به سوی غمزدگی می رفت.
او دیگر حتی کلبه توت فرنگی های یخی را آپدیت نکرد.
خستگی و کلافگی به اوج خودش رسید. سر انجام آن شنبه رویایی فرا رسید. شنبه ای که محبوب ترین تیم ورزشی توت فرنگی در فینال لیگ قهرمانان اروپا به میدان رفت(اینتر میلان)
بله تیم محبوب او قهرمان شد و او شب شادی را پشت سر گذاشت. طبق عادتی که به سراغ او آمده بود، او تا سحرگاه پای کامپیوتر خود می نشست و در اینترنت چرخی میزد!
توت فرنگی دیگر خوابش می آمد و فقط داشت وقتش را در اینترنت تلف می کرد. توت فرنگی تصمیم داشت در اینترنت را تخته کند که ناگهان...
ایمیلی از طرف جناب BARRISTER MUHAMMED IBROHIM
متن ایمیل مذکور چنین پیغامی داشت:
با تبریک و روی گشاده به شما عرض می نماییم:
آقای / خانم
شما برنده 500000 یورو از شرکت یاهو شده اید. لطفا یاد بیل گیدس و مایکروسافت را گرامی بدارید.
شما کد امنیتی که براتون ارسال کردیم و مشخصاتتون رو به آیدی ما send کنید تا ما بهتون پول رو برسونیم.
توت فرنگی که تا پنج دقیقه پیش بود. اکنون
شد.
او دیگر خوابی به کله اش نمی آمد. هرجور شده خودش را خواباند و ساعت 9:00 صبح با اقلیدس تماس گرفت.
اقلیدس نیز همانند دکی ماجرای تازه و جذابی برای پیگیری پیدا کرد( به خاطر همینه که من این دوتا داداشمو خیلی دوست دارم)
خلاصه ماجرا از این قرار شد که ما در سن 18 سالگی پسرک مایه دار و از اینجور حرفا!
حالا کلی پول نصیبمون می شد و من فقط به گم کردن گورم از قم فکر می کردم.
وقتی اون ایمیل رو خوندم بلند گفتم خداحافظ قم و خداحافظ آ....
خلاصه به همراه اقلیدس پیگیر ماجرا شدیم. در این میان من نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و به دوستانم ماجرا را گفتم تا آنان خوشحال شوند.
و آنان نیز به من لقب میلیونر زاغه نشین را دادند.
تنها سرگرمی من هم در این مدت یک وبلاگ بوده به نام کلخونه همه ی اعضاشو دوست دارم مخصوصا یکی از اعضاشو که اونجا مثلا دختر منه! خیلی آدم جالبیه!البته سی وچهار سالشه!
اکنون توت فرنگی خوشحال است و ماجرا را به گونه ای جدی دنبال می کند. آنقدر فکرش مشغول ماجراست که حتی برای امحانش یک دقیقه هم زمان نمی گذارد.
بگذریم و ماجرا را کوتاه کنیم. توت فرنگی اولین امتحانش شروع می شود و خوشبختانه امتحانش را در حد جام جهانی پشت سر می گذارد.
اکنون مجددا رایزنی ها انجام می شود. تا اینکه آقای ک ........ خان BARRISTER MUHAMMED IBROHIM میگوید شما باید 480 هزار تومان به ما بدهید. این بار اقلیدس و توت فرنگی مشکوک می شوند.
خلاصه اطمینان ها به 90 درصد می رسد که ماجرا حقیقت دارد.
اما ناگهان توت فرنگی با دیدن قیافه یکی از دوستاش جرقه ای در ذهنش زده می شود.
او نام BARRISTER MUHAMMED را به یاد گذشته در یاهو سرچ می کند و اکنون... . یاهو او را به عنوان کلاهبردار معرفی می کند.
شب پدر توت فرنگی به خنده به او می گوید. می خواستی یک شبه میلیونر شوی و ما را فراموش کنی؟
به نظر شما اکنون توت فرنگی در چه حالتی به سر می برد؟
الف:
ب:
ج:
د:
و:
خ:
س:
ک:
ه: هیچ کدام
لطفا هر کی این مطلبو می خونه نظرشو بگه!
در حاشیه:
میدونید بیشترین چیزی که در این دو روز آزارم داد چی بود؟
1 گفتن اینکه چه جوری جایزه یاهو رو بردم
2- گفتن اینکه چه جوری قضیه یاهو جعلی بود
3- فکر کردن به اینکه چه جوری پولو بگیرم