پیش گفتار ( به دلیل اولین مطالعه کاراکتر داستان از این بلاگ ) : از آنجا که ماوراء مخاف هر گونه حذفیات از ساختار زندگانی است ، این متن پس از نگارش زیر تیغ سانسور نخواهد رفت . بنابراین ممکن است از برخی تشبیهات استفاده شده در این داستان لذت نبرید و یا خدایی نکرده شما را آزرده خاطر کند ! پس اینجانب به عنوان نویسنده اثر پیشاپیش معذرت خواهی نموده و هدف خود را صرفا خوشحالی خواننده اعلام نموده و هیچ منظور خاصی در متن زیر وجود ندارد .
در روزگاری نه چندان دور در یکی از روز های همین ماه که دقیقش را می دانم و نمی گویم ، دختری چشم به جهان گشود با فرمولی بسیار عجیب و سرشار از الکترون که سال ها بعد این فرمول او را به سوی زندگی با پسری سوق داد که در دوران تحصیلش الکترون را بسیار نیک می دانست .
نام اثر : کیمیاگر ( اسم موقت )
نویسنده : ماوراء
اسپانسر : کلمبیا اسپورت
اقلیدس مدار سفیدش را زین کرد و با چند شاخه سیم قرمز و یک جعبه تقسیم به سمت غرب شروع به تاختن کرد تا کیمیاگر زندگی اش را پیدا کند . اقلیدس قبل از رسیدن به اهرام مصر در میان جنگلی از درخت های انار توقف کرد و به دنبال بازرگان جنگل گشت تا مقداری آی سی به او بفروشد . خورشید رو به تاریکی می رفت و اقلیدس در مسیر گم شده بود و درست در اوج نا امیدی چراغی در انتهای جاده توجه او را به خود جلب کرد ! آری مغازه بازرگان به علت تغییر شغل جابه جا شده بود .
اقلیدس شاداب اما خسته به سمت مغازه بازرگان در حرکت بود . دکانی که گویی برای خودش بوتیکی شده بود . اقلیدس سرش را داخل دکه انار فروشی بازرگان کرد و گفت : برایتان آی سی و ترانزیستور آورده ام . بازرگان که تست بازی یک قل و دو قل را بر روی انار ها پیاده سازی می کرد سرش را بالا گرفت و گفت : مگر نمی بینی که سوپر مارکت انار فروشی زده ام ؟ اقلیدس می اندیشید و چون به آذوقه سفر نیاز داشت لب به سخن گشود : خب می توانم برایتان انار های فروشگاه را پاک کنم ! بسیار خاک گرفته اند و کسی آن ها را نمی خرد .
سکوت حجره انار فروشی را فراگرفته بود که ناگهان دخترکی لب به سخن گشود و فرمود : نمی دانستم که اهالی شریف غیر از پنیر و گردو از غذای دیگری تغذیه می کنند !! آیا می خواهی قوانین مکتبمان را زیر پای بگذاری ؟ » اقلیدس سرش را در راستای سینوس 45 درجه شمال غربی چرخاند و دختری از سرزمین مشرق را دید . با پردازش چهره دخترک در ذهن اقلیدس، قلبش شروع به تپیدن در مقیاس 140 تپش در دقیقه کرد و اقلیدس برای بهبود عملکرد تپش قلبش یک بطن ماوراء را به اجاره گرفت و با لبخندی ملیح و طرح سوال ناقص «چه مقدار طول می کشد تا از دیدنت بیهوش شوم؟» به استقبال بیهوشی رفت .
روز ها گذشت و مقامات ارشد دو خانواده در دیدارهایی دوستانه و رسمی به مصاف یکدیگر رفتند و سرانجام پس از برگزاری دو دیدار نهایی رفت و برگشت ، در ضربات پنالتی موفق شدند به وصال یکدیگر برسند . اکنون دخترک ؛ کیمیاگر زندگی اقلیدس شده بود و با رسوخ کیمیای وجودش به آلیاژ مس اقلیدس طراوتی از جنس طلا به او بخشید و خود نیز از لبخند ملیح اقلیدس پروتونی دوباره گرفت. ریش سفیدان جمع در نشستی کاملا خبری در زوریخ ، شهر ساوه را به عنوان میزبان مراسم معارفه و تحلیف انتخاب کردند .
روز موعود فرا رسید و کیمیاگر پس از مراسم سوگند و تعهد ، وارد کاخ الکتروشیمیایی شد . ایشان پس از ورود به کاخ خودکار را در دست گرفت و همانند مدیران و مسئولین جدید ، بخشنامه هایی جنجالی را صادر کرد :
- اقلیدس تا 3 ماه از مهاجرت به جزیره برف فیلم ممنوع است .
-تحریم های سینمایی اقلیدس مبنی بر عدم تماشای فیلم های هالیوودی تا پایان 95 تمدید شد .
همچنین ایشان از شهرک سازی های اقلیدس در وردآورد حمایت کرد و گفت : « اقلیدس مدار زندگی اش را در راستای تمدن می پیماید و می تواند بر روی کیمیاگر به عنوان بزرگترین هم پیمان زندگی اش حساب کند .»
ماوراء پس از رد درخواست مشاهده همشهری کین توسط اقلیدس و پیگیری ماجرا در نشستی خبری انزجار خود را از دولت جدید ورد آورد اعلام کرد . ایشان در این نشست فرمودند : « این عمل دولت جدید وردآورد نقص کننده صریح برفام (برنامه فیلم دیدن اقوام مشترک ) است و ما نیز خواستاراحقاق حقوق خود در مجامع سینمایی هستیم .
کیمیاگر نیز با شنیدن این بیانیه ، افتاب نزده خبرنگاران را گرد خود جمع کرد و گفت : « عده ای متوهم مدام برای فیلم دیدن اقلیدس ابراز نگرانی می کنند و می خواهند که اقلیدس خارج از روز های فیفا ( فدراسیون یاران فیلم های آس ) به تماشای فیلم بنشیند . » همچنین وی از کودتای 5 فروردین 1392 که توسط اقلیدس و درویش برای تغییر فیلم جشن انجام شده بود، تقدیر کرد و خود نیز با پختن سالاد پاستا با سس آلفرد هیچکاک و پخش سراسری آن ، کودتایی جدید را برای جایگزینی سالاد ماوراء در جشن 5 فروردین تدارک دید .
روز ها گذشت و اقلیدس همچنان به تحریم ها ادامه داد تا اینکه در پنجم فروردین 1395 ( فیفا دی ) اقلیدس در ورود به جزیره تردید می کرد و فیفا بلافاصله با یک بیانیه به جریمه فدراسیون فیلم های ورد آورد پرداخت :
- فدراسیون فیلم های ورد آورد یک پنجره از نقل و انتقالات فیلم های سینمایی محروم شد
- از اقلیدس 6 امتیاز کسر و کیمیاگر به لیگ دسته پایین تر سقوط کرد
همچنین فیفا افزود جریمه محرومیت از نقل و انتقالات شامل فیلم های شونه تخم مرغی ( فیلم هایی که برای پرده سینما نیست و صرفا در سوپر مارکت به فروش می رود) نیست و اهالی ورد آورد می توانند فیلم های سوپر مارکت را ببینند . همچنین در صورت تکرار تخلف و غیبت اقلیدس در جشن ، فدراسیون فیلم های وردآورد تعلیق خواهد شد.
کیمیاگر نیز پس از این ماجرا در اخرین نشست خبری خود گفت : « با اینکه به فیلم دیدن اقلیدس خوش بین نیستم ، اما مخالفتی هم ندارم .» وی همچنین به فیفا لقب ( فدراسیون یلخی فیلم های آبکی ) داد . سپس اقلیدس در اخرین لحظات جشن 5 فروردین شرکت کرد و فیلم ستیغ هک سا ( مل گیبسون ) را دید .
ماوراء نیز پس از این ماجرا در بیانیه ای به مناسبت تولد کیمیاگر ضمن عرض تبریک تولد و جشن عروسی آن ها ، نسبت به بهبود روابط ورد اورد - جزیره ابراز امیدواری کرد و گفت ورد آورد می تواند همکاری های تجاری بسیاری را با شرکت های جزیره از جمله ماوراء مدیا داشته باشد .
توجه : نام برفی کیمیاگر تا زمان تایید یا تصحیح خانم اقلیدس موقتا برای ایشان انتخاب شده است .
هشدار : بنابر اطلاعات غلط یکی از سربازان گمنام جزیره مبنی
بر تحصیل کاراکتر داستان در رشته شیمی دانشگاه شریف ، نام این داستان
کیمیاگر و تم این داستان تغییر کرد . لطفا شما نیز برای چند دقیقه اطلاعات
غلط را در ذهن خود درست تصور کنید .
سلام.
حسن جان واقعا خوب بود.
یاد اون متنهای قدیمی افتادم. واقعا بعضی جاهاش از خنده قهقهه زدم.
این مخفف ها که عالی بود، برفام و فیفا و ...
قشنگترین جاهای متن از نظر من:
عده ای متوهم
سس آلفرد هیچکاک
فدراسیون یلخی فیلم های آبکی
شهرک سازی وردآورد
جسارتا اسم اون فیلم هم تپه ی هکسا بود نه هاسگاوا
مرسی ممنون
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/122.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/122.png)
آره کلا اسم فیلم رو اشتباه زدم . از بس که هر کی یک ترجمه روش میگذاره . اصلش رو الان اصلاح کردم که ستیغ هک سا هست