جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

اهالی جزیره قبل از انقلاب جزیره

به نام خداوند بخشنده مهربان


- حُجـــــــــَّّـــت ! خدا ذلیلت کنه بیا این جا ببینم چی کار کردی؟
- چی ؟ چی شده ؟
احتمالا خطر مرتکب خطایی شده است. خطر با ترس به سمت پدرش می رود.
پدرش از او می پرسد : چرا با شوریده این رفتار را داشته ای؟
خطر با غرور و تکبر و احساس پیروزی می گوید: آخه ... !
حاج آقا حرف او را قطع می کند و می گوید:ذلیل شده ! چرا انقدر روی حسین دست بلند می کنی !
ماوراء در گوشه ای از اتاق در حالی که شاهد توبیخ شدن خطر توسط پدرش است، وانمود می کند که حواسش به ماجرا نیست و با ماشین های اسباب بازی ور می رود و خودش را سرگرم می کند.
دکی با حیرت به ماوراء می نگرد ! خدایا این ماوراء چه می کند؟ این چه بازی مزخرفی است ؟ سپس تصمیم می گیرد به ماوراء بگوید : آن بازی رو بی خیال شو و بیا همراه با من کارت بازی کن و تیله های مرا بشمار! اما از تصمیم اش منصرف می شود و تصمیم میگیرد ماوراء را در جهل خودش رها کند.


شوریده در نزد مادر ماوراء خود شیرینی می کند و مادر ماوراء را شگفت زده می کند. حاج آقا توبیخ حجت را بی خیال می شود و نگاهی به ماوراء می کند و می گوید: آقا سید حسن انقدر بااین شرت های ثکثی اینجا نگرد.
سپس حاج آقا جغد پیر را صدا می کند: آ سید علی ! آ سید روح الله کجایی؟
جغد پیر مرغ و خروس ها را رها میکند و به سمت پدر می آید. پدر از جغد پیر سراغ مارکوپولو رو میگیره!
مارکوپولو مشغول گوش دادن به موزیک های داریوش هستش !
حاج آقا همه رابرای اقامه نماز فرا می خواند و ماوراء نیز مکبر می شود و در پایان یک هزارتومانی از حاج آقا جایزه می گیرد.
اقامه نماز تمام میشود. حاج خانم به آشپزخانه برمی گردد تا عدس پلو را بیاورد و اهالی میل کنند.
حاج آقا همه را گرد سفره جمع می کند و دکی را در آغوش می گیرد و به او غذا می دهد. دکی کوچک اشک هایش جاری می شود. این موجود به خوبی می داند که اشک هایش نمی تواند نظر پدرش را در مورد تغذیه او عوض کند. حاج آقا تا زمانی که احساس نکند دکی سیر شده به او غذا می دهد.
دکی آشفته حال است. حاج آقا یک نگاه به سایر افراد می کند. ماوراء برای اینکه به وضعیت دکی دچارنشود به خوبی غذای خود را میل می کند. اکنون دکی سیر گشته است و سایر افراد در حال سیر شدن هستند.
حاج آقا هم اکنون شروع به صرف غذا می کند. پس از اتمام غذا حاج آقابه اتاقش می رود و نخودچی کشمش ها را می آورد تا یک اخبار ساعت 9 را به خورد* اهالی جزیره بدهد.

پس از اتمام اخبار رختخواب ها به وسط کشیده می شوند. این نظم منزل حاج آقاست که باید راس ساعت10خوابید. اما کسی قصد خوابیدن ندارد.
راس ساعت 10 چراغ ها خاموش می شود.
افراد به زیر پتو های خود می روند و به جای خواب هر کدام افکارشان مشغول است.

حاج خانم به صبحانه فردا فکر می کند.
مادرم به تجارت جدید می اندیشد.
ماوراء لحظه ها را می شمارد تا صبح شود و به سراغ باغچه برود.
دکی ناراحت از گم شدن تیله با ارزش اش می باشد.
اقلیدس منتظر است تا صبح ادامه هری پاتر را بخواند تا ببیند هری از هرمیون لب می گیرد یا نه!
شوریده در فکر است که آیا خطر اصلاح پذیر است؟
خطر نیز به این می اندیشد که فردا به کدوم قسمت از بدن شوریده ضربه وارد کنم.
مارکوپولو دل و دینش نزد الیزابت است.
جغد پیر با خود می گوید چرا خروسم امروز صبح قوقولی قوقول نکرد؟

حاج آقا نیز قصد خواب ندارد و با خود می گوید فردا باید غذای بیشتری به دکی بدهم!


پاورقی

1- به خورد دادن اصطلاحی است در جزیره که در آن اهالی، دیگران را به مشاهده تفریح مورد علاقه خود فرا می خوانند. ( به خورد دادن در جزیره بیشتر در مورد فیلم سینمایی به کار می رود.)

نظرات 1 + ارسال نظر
اقلیدس یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

او ن تیکه ی شرت ثکثی دقیق یادمه!!
کلا خیلی خوب در لابلای اتفاقات واقعی
طنز رو وارد میکنی!!
موقعی که هری پاتر میخوندم اصلا انگیزه ی
اصلیم همین بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد