با توجه به خبر های اخیر از پایگاه اطلاع رسانی جزیره
توت فرنگی مدیریت جزیره برف فیلم اعلام کردند که روز جمعه ۲۷ شهریور سال ۸۸ این جانب به تهران سفر نموده تا مصوباتی را انجام دهیم ! ههه هههههه
امروز عنکبوت آمد و شروع کرد به بازی کردن من هم چرت و پرت می گفتم اونم هی نیشش رو باز می کرد و به سبک خودش می خندید
سری بعد نوبت شوریده است که معرفی بشه خدمت دوستان
او همیشه به من می گفت : « پسر جون برو بگرد دنبال یک بچه کوسه بنفش»
خود بینی شدید داشت و همیشه می گفت : « ببین .... کیه » اون می گفت: « فرمانده لشکر که من باشم »
همیشه عادت داشت از خودش تعریف کنه
اصولا هر چی می گفتم ُ می گفت : « خفه شو»
البته شوخی ها نه جدی
همیشه صبح اول وقت می رفت سر کار و به همین خاطر همیشه صاحب کار ها ازش راضی بودن
البته اول وقت کاری جزیره را می گم۱
توی شغل همه کاری رو امتحان کرده بود
از صادرات گربه گرفته تا تولید نطفه آدم آهنی
کمی عصبی بود و زود جوش اما بیشتر وقتا نیشش باز بود
وقتی که عنکبوت نارنجی می اومد سریع بهش می گفت زنگ بزن بچه ها بیان بشینیم ۲
زمانی که تب جاهلیت من بالا می رفت وی آسایش نداشت ولی اغلب می خندید
بماند که همیشه توی خودش بود و ناراحت و همیشه بعد از هر شکست در عملیات انتحاری ( خصوصی ) ذهنش مشغول بود البته بیشتر مشغولیت ذهنش به خاطر کارش بود
بد نیست به برخی کار های وی اشاره کنیم
سال ۱۳۸۲ کار نزد اندلیب در فروشگاه عطاری و زهر مار فروشی
سال ۱۳۸۲ بی کار و با هجرت به اصفهان و هجرتوندن توت فرنگی از نزد مادر بزرگم به نزد خودش در تهران و شروع انقلاب جزیره ای
۱۳۸۳ شروع کرد به پوست مرغ آب کردن و صادرات اون برای دایی ام بماند که خیلی وقت پیش ها پرورش جوجه داشت و زمانی که بزرگ شدن اونا رو می برد مولوی و می فروخت تازه خروس جنگی هم پرورش می داد و مسابقه می گذاشت
۱۳۸۳ کار در کارخانه سنگ بری اصفهان
۱۳۸۳ کار در پاساژ الزهرا
۱۳۸۴ کار در انبار مسجد مقدس جمکران
۱۳۸۴ مجددا کار در کارخانه سنگ بری
۱۳۸۴ کار در نگهبانی درب ۱ مسجد جمکران
۱۳۸۵ کار در کارخانه کابل نگاران
۱۳۸۵ کار در پاساژ قدس نزد مهدی میر کو
۱۳۸۵ مدتی بی کار و محل کار وی صفائیه با سردار
۱۳۸۶ کار در فانوس و پخش کتاب
۱۳۸۶ کار در سنگ بری
۱۳۸۶ شروع کار در پاساژ قدس نزد احسان میر کو ابتدا تایپ ُسپس شاگرد سی دی فروش ُ سپس کار در پست صاحب مغازه احتمالا علیه احسان میر کو انقلاب رنگ انجام داد
۱۳۸۸ خروج از پاساژ قدس
۱۳۸۸ دو هفته پیش کار در پیک موتوری و به دلیل این که هنوز به ساعت رسمی جزیره عادت کرده بود نتونست اون جا هم کار کنه
لطفا کار هاتو اگر کمی جابه جا نوشتم و یا کاری رو ننوشتم و کار های جدیدتو بنویس
راستی بین عوض کردن کار ها ایشان حداقل دوماه و حداکثر ۷ ماه بی کار بودند و خود این هم شغلی است
خوب این شخصیت کسی نیست جز داداش جغد پیر
نظرات فراموش نشه
پاورقی
۱- ساعت رسمی جزیره برف فیلم از ۱۲ ظهر آغاز و در ساعت ۳:۳۰ بامداد به پایان می رسد
۲- اصطلاح بشینیم یکی از اصطلاحات ورق باز های جزیره است که می نشینند در یک مکان و دولویی بازی می کنند (این اصطلاح فقط در مورد دولویی صدق می کند و در بازی های دیگر ورق حتی حکم نیز تاثیری ندارد)
امروز دوم شهریور چه گذشت
صبح :
خوب صبح تا ساعت ۱۴ خواب بودم و صبحی نداشتم بنابراین
ظهر:
ساعت۱۴ عنکبوت زنگ زد و گفت: احمد رفته گفتم نه هنوز خلاصه ساعت ۱۴:۲۹:۳۴ احمد مغازه را بست و در کوچه کلی گشت زد و کلی اطراف را نگاه کرد و بعد از ۶ دقیقه و ۳۹ ثانیه رفت داخل بعد همسر وی نیز در را بست و دو بار در را گشود و داخل کوچه را دید زد و بعد هم رفت داخل پس از ورود ایشان به داخل بیتشان عنکبوت سریع به اقامتگاه بنده امدند و شروع کردند به گفتن کلمات جاهلیت همیشگی!
ساعت ۱۵:۲۳:۴۶ زنگ زدم به شیطان و گفت که می ره منزل خواهر مادرشان
بعد با یک نفر تماس گرفتم که برای جلوگیری از فتنه در این وبلاگ نامی از وی نمی برم بعد از حال و احوال پرسی ماجراهای عجیبی شنیدم و برای جلوگیری از فاش شدن راز های بزرگ آن را نیز درج نمی کنم .
سپس زنگ زدم به خواهر مادر خدا بیامرزم و حال و احوال کردیم
عصر قرار بود که بنده نیز به منزل خواهر مادر شیطان بروم ولی بد قولی کردم و متاسفانه نرفتم !
رفتم فروشگاه سروش راس ساعت ۱۸ و برای وی ۲۸ عدد فیلم خریدم سپس رفتم پاساژ قدس هیچ کدام از بچه ها نبودند !
آموزش فرونت پیج خریدم و با نیشی باز به سمت اقامتگاه به حرکت در آمدم
فیلم های سروش را به وی داده و از وی یک پوستر پورسانت گرفتم سپس به منزل آمدم و آب طالبی زنگ زد با وی صحبت کردم و اذان گفت و با نوشابه روزه ام را باز کردم !!!!!!!!
امروز به چیز های جدیدی دست یافتم مثلا یاد گرفتم بنر بسازم که البته آدرس سایتش را از همان وب گروهی به دست آوردم
شب ماهی خریدم با تخم مرغ و ترشی
و ساعت: ۰۰:۶ سریال اغما شروع شد و من با دیدن آن سریال شروع کردم به خوردن ماهی
الان ۰۱:۴۶:۳۸ است که دارم موزیک وبلاگ جغد پیر را گوش می کنم و این خاطرات را می نویسم
از اقلیدس به خاطر نظراتش تشکر می کنم
لطفا برایم نظر بگذارید در این وبلاگ حتما پاسخ شما را در زیر نظرات می دهم.
تا دیدار مجدد
تماس فرت
سلام من خیلی وبلاگ دارم ولی وبلاگ های اصلی من این سه تا وبلاگ هستند.
نام : جزیره برف فیلم
عنوان: وبلاگ بزرگ ایرانیان
مختصر مطالب:
درباره همه چیز ( از تاریخ گرفته تا آشپزی و ورزش ادبیات و.....)
بنر:
نام : دختر پسرای نارنجی
عنوان: موج نارنجی دختر پسرا
مختصر مطالب:
یک وبلاگ گروهی با چندین نویسنده با دو موضوع که هر هفته عوض می شه
بنر:
وبلاگ اهالی قبیله برف فیلم
نام وبلاگ: بشریت از دیدگاه یک جغد
عنوان وبلاگ : همه چیز در مورد بشر
موضوع: فلسفه و زندگی و ادبیات و...
مختصر مطالب:
اشعار ، حوادث ، بیانیه، نقد و...
نویسنده: جغد پیر
سمت نویسنده با توت فرنگی: برادر توت فرنگی است
بنر:
این هم بنرش امیدوارم خوشت اومده باشه اگه خواستی بگو نوشته اش را عوض کنم ای جغد پیر
بچه ها که دارید اینو می خونید به جغد ما خبر بدید و لطفا نشونش بدید
منظورم دکی و اقلیدس است
راستی نظرتون راجب بنر ها چیه؟
سلام دوستان امروز بابام اومد و نامه را بهش ندادم و با گفت و گوی تمدن ها رای ایشان را زدم
وی اظهار فرمود : بنده نگفته ام که جغد پیر و برادرانت به تو سر نزنند . و تمام بحث هایی که در قبل می کردم به خاطر این بود که احمد هر دفعه با بنده تماس می گرفت و مرا آزرده خاطر می کرد .
آنان برادران تو هستند و من نمی گویم که به تو سر نزنند ولی این گونه که احمد می گوید نشود
امروز من یک نفر را آزردم ولی بعد ازش معذرت خواهی کردم( خصوصی)
فردا میلی می آید
امروز خیلی خوشحالم چون تونستم روزه بگیرم
عنکبوت هم آمد و یک نوشابه با تن ماهی خرید
کلی خرید کردم و فیلم پنجمین خورشید را دیدم الان هم می خوام کمی برم دنبال یاد گرفتن فرونت پیج و ......
شوریده و حجت خطر خیلی وقته که به جزیره نیامده اند
نامه جنجالی من فقط در این پایگاه و پایگاه اصلی جزیره برف فیلم موجود می باشد مهرمون شده
من بیشتر امروز رو خواب بودم
بای
امروز در نت خیلی حال داد آخه اتفاقات جالبی افتاد که برای خودم محفوظ است
عصر زنگ زدم به بابام فکر کرد می گم الان بیا پول بده بهش گفتم فردا بیاید
در این چند روز که اقلیدس این جا بود خیلی خوش گذشت البته بیشتر خرج ها را علی اصغر کرد
مثلا مهمان بود و من نباید بزارم مهمان خرج کند اما خوب با توجه به این که این هفته صاحب یخچال شدم دیگه خیلی خوب شده
اقلیدس خربزهُ خیارُ کوجهُ تخم مرغُ پنیر ُ کره ُ مربا و خیلی چیز دیگه خرید حسابی شرمنده شدیم
اما امروز ۳۱ شهریور عنکبوت نارنجی آمد و ۲۰۰۰ تومان به بنده پول داد و گفت : «برو زولوبیا و بامیه بگیر» بعد گرفتم و همه را خوردیم
بنابراین ناهار ما شد : زولوبیا بامیه و آب یخ
شام هم : نون خشک با خیار گوجه خوردیم
الان هم می خوام برم دوش بگیرم و لباس هایم را عوض کنم و سحری بخورم
احتمالا سحری نون و کره و مربا بخورم با کلی آب یخ بعدش هم می خوابم
فردا خیلی کار دارم
باید از ددی خرجی بگیرم
برم مدرسه ببینم امتحانمون کی است
برم خانه شیطان و میلی
باید سری هم به پاساژ قدس بزنم
به عنکبوت هم قول دادم باهم بریم نمایشگاه
تازه باید مجددا کار امروز رو توی نت تکرار کنم
کلی هم باید خرید کنم توی یخچال الان
یک دانه خیار است ( هههههه )
با یخ و آب یخ
کره و مربا
نه به قبلا که غذا داشتیم یخ نداشتیم نه به الان که یخ داریم و غذا ....
البته فردا که خرجی بگیرم کلی حال می کنیم .
دیشب داشت حالم از حرف های جنتی به هم می خورد . می گفت که باید م ی ر ح سین و خ ا ت م ی دستگیر بشن
تا دیدار مجدد خدانگهدار