جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

میلیونر زاغه نشین

Emoticonمیلیونر زاغه نشین


توت فرنگی متولد 23 سپمتامبر 1992، پسری که رویای راه اندازی جزیره برف فیلم را در سر می پروراند.

او در رویا زندگی می کرد.Emoticon منتظر لحظه های شیرین بود. خوشحال بود که روزی می تواند زندگی خوبی برای خودش محیا کند.

خوشحال از روزی که با دیگر برادرانش به قله ی اوج برسند.   شاید روزی فرا برسد که جزیره برف فیلم رویا نباشد.


مدت ها گذشت و توت فرنگی ، به جای پیشرفت پسرفت می کرد. دیگه هیچ چیز برایش اهمیت نداشت حتی آینده اش!

فقط منتظر بود که روزگار بگذرد. او هر روز در جزیره اش انقلاب میکرد، اما چه فایده که پس از گذشت یک روز انقلاب جزیره فرو می ریخت و احزاب دیگری به جزیره می آمدند و مجددا انقلاب می کردند.

توت فرنگی دیگه واقعا خسته شده بود. یک کار که پدرش به او محول کرده بود را به خوبی انجام نداد. توت فرنگی در روز های آخر به خود زنی روی آورده بود.

او غمگین بود. از آینده اش! آیا باید یک سال دیگر این شهر جهنمی را تحمل کند.

تنهایی، آخ ... ، اطلا... ، مردم قم،احمد و ... .

دیگر او داشت به سوی غمزدگی می رفت.

او دیگر حتی کلبه توت فرنگی های یخی را آپدیت نکرد.

خستگی و کلافگی به اوج خودش رسید. سر انجام آن شنبه رویایی فرا رسید. شنبه ای که محبوب ترین تیم ورزشی توت فرنگی در فینال لیگ قهرمانان اروپا به میدان رفت(اینتر میلان)smilie_schal1.gif

بله تیم محبوب او قهرمان شد و او شب شادی را پشت سر گذاشت. طبق عادتی که به سراغ او آمده بود، او تا سحرگاه پای کامپیوتر خود می نشست و در اینترنت چرخی میزد!

 توت فرنگی دیگر خوابش می آمد و فقط داشت وقتش را در اینترنت تلف می کرد. توت فرنگی تصمیم داشت در اینترنت را تخته کند که ناگهان...

ایمیلی از طرف جناب  

بود. اکنون شد.

او دیگر خوابی به کله اش نمی آمد. هرجور شده خودش را خواباند و ساعت 9:00 صبح با اقلیدس تماس گرفت.به من زنگ بزن

اقلیدس نیز همانند دکی ماجرای تازه و جذابی برای پیگیری پیدا کرد( به خاطر همینه که من این دوتا داداشمو خیلی دوست دارم)

خلاصه ماجرا از این قرار شد که ما در سن 18 سالگی پسرک مایه دار و از اینجور حرفا!

حالا کلی پول نصیبمون می شد و من فقط به گم کردن گورم از قم فکر می کردم.

وقتی اون ایمیل رو خوندم بلند گفتم خداحافظ قم و خداحافظ آ....

خلاصه به همراه اقلیدس پیگیر ماجرا شدیم. در این میان من نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و به دوستانم ماجرا را گفتم تا آنان خوشحال شوند.

و آنان نیز به من لقب میلیونر زاغه نشین را دادند.

تنها سرگرمی من هم در این مدت یک وبلاگ بوده به نام کلخونه همه ی اعضاشو دوست دارم مخصوصا یکی از اعضاشو که اونجا مثلا دختر منه! خیلی آدم جالبیه!البته سی وچهار سالشه!

اکنون توت فرنگی خوشحال است و ماجرا را به گونه ای جدی دنبال می کند. آنقدر فکرش مشغول ماجراست که حتی برای امحانش یک دقیقه هم زمان نمی گذارد.

بگذریم و ماجرا را کوتاه کنیم. توت فرنگی اولین امتحانش شروع می شود و خوشبختانه امتحانش را در حد جام جهانی پشت سر می گذارد.

اکنون مجددا رایزنی ها انجام می شود. تا اینکه آقای ک ........ خان


Shark Island

ب:Reading a Book

ج:

د:

و:

خ:سوالگریه

س:In Love

ک:Libra

ه: هیچ کدام

لطفا هر کی این مطلبو می خونه نظرشو بگه!

در حاشیه:

میدونید بیشترین چیزی که در این دو روز آزارم داد چی بود؟

1 گفتن اینکه چه جوری جایزه یاهو رو بردم

2- گفتن اینکه چه جوری قضیه یاهو جعلی بود

3- فکر کردن به اینکه چه جوری پولو بگیرم