جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

اولین آزمون

امروز اولین آزمون دکی و فردا اولین آزمون توت فرنگی است  

یک نکته جالب توی کتاب جغرافیای ما نوشته و اون هم این است که ۹۷ در صد جمعیت جهان در آسیا آفریقا و آمریکای لاتین هستند 

عکس این موضوع رو بعدا درج می کنم

ادبیات جزیره

داستان زیر به دو زبان فارسی و جزیره یخی است.


زبان فارسی


      قرار داشتم با یه بنده خدایی سیر میدون واساده بوده من هم با ماشین اومده بودم دنبالش ولی پیداش نمی کردم بهش زنگ زدم گفتم که کجایی گفت روبروی هندونه فروشی . برای رسیدن به جلوی هندونه فروشی باید میدون رو دور می‌زدم همینجور که داشتم  باهاش صحبت می‌کردم رسیدم وسط میدون از قضا سه تا افسر راهنمایی هم زمان به من خیره شدند یعنی اول یکیشون منو دید و صدا زد گفت بزن کنار ۱۰ متر مونده بود که به مامور اولی برسم دو تا مامور دیگه مثل کفتار از دوردست حمله ور شدند به سمت ماشین بنده‌ی حقیر هم نه کمربند بسته بودم نه مدارک ماشین همراهم بود دور میدون رو هم داشتم خلاف دور می‌زدم با موبایل هم حرف می‌زدم اما بدون اعتنا به حملات همه‌جانبه آن سه مامور جان برکف راهنمایی و رانندگی به راه خود ادامه دادم و از میان سه تاییشون عبور کردم به آرامی و حتی به آنها سلام هم کردم و سری هم تکان دادم آنها هم در جواب سلام بنده قبوض جریمه خود را به شماره ماشین بنده آراستند. آنها فکر می‌کردند که صددرصد مرا گرفته و ماشین مرا خوابانده اند اما بنده مثل گرازی که در بوته زار حامله شده باشد و نداند که کجا بزاید به آنها نگاه می‌کردم و آنان تصور تسلیم شدن از اینجانب داشتند به محض اینکه به مقر رسیدم گاز ماشین را گرفته و گوز خود را حواله و قبض را دریافت کردم.

این بود داستان زندگی

زبان جزیره یخی


      همین جور که مشغول رفتن بودیم سر میدون یک افسری را دیدم او هم مرا دیددو دست لازم شد چون دو بار دور میدون چرخیدم تا اینجا هشت حکم از بازی خارج شده بود افسری که مرا دیده بود شروع کرد به اعلام دست کردن و یک تک خاج زمین گذاشت پس از آن شاه خاج بعد از آن یک ده لوی خاج گذاشت و افسر دیگر بی بی را بر روی آن زد و سرباز خاج را مجددا بر روی زمین گذاشت و در همین حین  که نزدیک او رسیدم بازبان بی زبانی به من گفت: آقای عزیز مشغول خوردن هستی کمر بند هم نبستی و بعد از آن تک دل را زمین گذاشت و گفت : هفت تا ما در این لحظه بود که در حالی که آن ها به گمان هفت دست شدن به سمت ماشین می آمدند و با شعار دست خوش رایان گیز یکدیگر را تشویق می کردند هفت برگ باقی مانده را که متر بود و از همه مهم تر که دولوی خاج بود را زمین گذاشتم و گفتم : دو لو اعلام

      چنان کوبیدم دولورا که دست هایشان سیخ شد!


      جزیره برف فیلم دارای چندین زبان است که زبان دولوی یخی یک از زیر شاخه های جزیره یخیاست که ابداع کننده آن شخص گراز بوده و اصلاحاتی توسط جغد پیر انجام گرفته تا به یک زبان کامل مبدل گردد برای تهیه گرامر زبان دولوی یخی به همین وبلاگ طی فصل تابستان مراجعه کنید.



ببر و پیرزن

پیرزنی تنها در جنگلی می زیست

از پیرزن پرسیدند : خانواده ات کجاست و چرا تنها زندگی می کنی؟

گفت : «یک ببر در این جنگل است که همسر و فرزندان و خواهر مرا خورده است.

ازاو پرسیدند : چرا به شهر نمی آیی

گفت:در شهر حاکم ظالمی است که راضی ام به دست ببر خورده شوم ولی ظلم را تحمل نکنم

قشنگ بود؟


میلاد حجت خطر

حجت تولدت مبارک

آرزوی زندگی خوب همراه با نشاط را برای تو دارم امیدوارم که بری اینتر و زندگیخوبی رو پیش رو داشته باشی!

این عکس هم هدیه تولد تو از طرف من ..........


اسم مستعار

آن ها به زودی برای شرکت در جشن تابستانی جزیره برف فیلم در ۵ تیر می آیند .

با مرکب ها خود می آیند شاید هم با مرکب بین راهی بیایند آنان سوار بر کشتی خواهند شد و می آیند .

اما نکته ای برای آن بگویم و آن نکته این است که آن ها تا ۱ تیر فرصت دارند نام مستعار برای خود انتخاب کنند یا اسم مستعار فعلی خود را تعویض کنند.

ای زیگما که الان داری این بحث را می خوانی به حسین بگو که اسم مستعار ندارد همچنین به حمید هم بگو !

همه سوار بر کشتی شوید کشتی زیر در راه است


عصر تابستان

فصل تابستان شیرین ترین فصل برای من می باشد .

تصور کنید در عصر تابستان در حیاط خانه تان یا در باغی نشسته اید نسیم گرم و ملایم می وزد در حیاط آب می پاشید .

با افراد خانواده بحث میکنید یا در خلوت یک فنجان قهوه می خوردید .

قهوه ای کاش در جزیره قهوه جوش و قهوه موجود بود به زودی مدیریت جزیره قصد دارد با تهیه امکانات رفاهی نظیر قهوه جوش از میهمان تابستانی جزیره پذیرایی بی نظیر به عمل آورد.

۵ تیر ماه ۸۸ وعده ما جزیره برف فیلم با معرفی بهترین شخصیت ها و بهترین فیلم فصل با حضور جغد پیر-توت فرنگی و دکی .زیگما هم اگر امتحان نداشته باشد حتما می آید آخه اون دانشجوره!

اما از حضور حسین - حمید - حجت خطر و مهدی هنوز اطمینان حاصل نشده 



بعد از یک روز کاری یک فنجان قهوه می چسبه نظر شما درباره عکس بالا چیه؟

زمستان

زمستان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی

 به اکراه آورد دست از بغل بیرون

 که سرما سخت سوزان است

نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک

 چو دیدار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

 مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم

منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور

 منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور

نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

 تگرگی نیست ، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم

 حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان

نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است


Click to view full size image


به نظر شما شاعر این شعر کیس نظرات خود را برای ما بفرستید تا در قرعه کشی جزیره شرکت داده شوید .

جایزه یک فیلم سینمایی