جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

الهه تنهایی

به نام خالق هستی


« سال خوش صحبتی و استقلال مالی »


در دنیای کودکانه من عروسکی وجود داشت که خسته به نظر می رسید . در ابتدا هیچ کدام از عروسک ها نمی دانستند که چرا خسته است ؟! حتی خودم نمی دانستم چه بلایی سر عروسکم آمده است ؟! فقط می دانستم که یک دستش را کنده ام و موهایش را در آتش سوزانده ام ! او همیشه می گفت :  وقتی تنهایی کارهایی می کنی که مجبوری ! برای پر کردن تنهایی ات با کسانی می گردی که اعصابت را نیز پر از درد می کنند .


روزها گذشت و عروسک من تنها و تنها تر شد ، دیگر هیچ عروسکی با او بازی نمی کرد . همبازی هایش مشغول کارهای بزرگتری بودند ! برخی مشغول بیلاخ گفتن به دکتر ها بودند و عده ای دیگر به دنبال پرسپکتیوشان در IMDB ! عروسک دیگری مشغول کار در حوالی میدان فاطمی بود و دیگری در ماموریت ورزشی !


یک روز با عروسک خسته ام خلوت کردم و از او پرسیدم که عزیزم چه مرگته ؟ او گفت : حقیقتش زن میخوام ! دیگه بالاخره باید ازدواج کرد و رفت خونه پدرزن ! گفتم : زن می خوای چو کنی ؟ گفت : دوس دارم یک ماده عروسک برایم بگیری و من یک روز تمام با او صحبت کنم !


گفتم : چه صحبتی ؟ به من بگو !
گفت : تو آن چیزی که او دارد را نداری !

- مگر او چه دارد ؟

-  او یک قلب دخترانه دارد ! محبت دارد !

- بخواب بابا لحاف یخ کرد


خلاصه عروسک من خوابید تا روز بعد که به سراغ پسر همان دکتری رفت که بیلاخ شنیده بود و از او پرسید برای فرار از تنهایی چو کنم ؟ او گفت زندگی ات را از حالت مسکونی خارج کن ! در سویی دیگر چهره ای کاملا خسته در زیر یکی از درختان پارک شهر نشسته بود و به عروسکم گفت : « باید تازه از حموم اومدشو بخوری تا از تنهایی در بیای و اصطلاحا باید نعشه ات کنه»

عروسک می خواست نعشه شود ولی در این میان مشکلی وجود داشت و آن مشکل مربوط میشد به عروسک بیلاخ گویی که از زمستان 1390 تا کنون می خواست نعشه شود و راه را برای دیگران باز کند اما هیچ وقت نمی شد و عروسک خسته من نیز در صف انتظار مانده بود .


عروسک به این می اندیشید که چرا برای آن چهار سال انتها باید این همه سال را از دست داد ، لزومی ندارد که حتما طرفت کوچکتر از خودت باشد . خلاصه عروسک با کلی امید و آرزو جزیره اش را تغییر داد به امید روزی که باز جزیره را تغییر دهد !

عادلان ریننده

به نام خالق هستی


« سال خوش صحبتی و استقلال مالی »


چندی است که به هر گوشه و کناری که می روم ، سخنی از عدالت می شنوم . عدالتی نا برابر ! همه خود را برقرار کننده عدل می دانند . عادلی بزرگ و خستگی ناپذیر ! آن ها معتقدند که عدالت سخن آن هاست ! گاه برای اثبات سخنانشان کتاب آسمانی رو می کنند و گاه منطقی بی منطق !

عده ای می خواهند برینند در فکر کسانی که حرف از تساوی زن و مرد می زنند و معتقدند که تفاوت هایی وجود دارد . عده ای به طبیعت پناه می برند و انسان و حیوان را با یکدیگر مقایسه می کنند. عده ای عده ای و عده ای !

اما در جواب هر گروه می توان بحث ها و صحبت هایی را مطرح کرد که در زیر به چند مورد از آن ها اشاره می کنم ...

اصلا بر فرض اینکه تفاوت هایی بین زن و مرد هست و این دو برابر نیستن ، دلیل نمیشه که