جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

نامه جنجالی توت فرنگی به پدرش

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر وجعلنا من خیر اعوانه ی و انصاره و المستشهدین بین یدیه

ضمن سلام به پدر عزیزم

اینجانب حسن ملقب به « توت فرنگی» با شما چند کلام صحبت دارم. شما قبل از هجرت علیرضا از قم به تهران بیاناتی را اظهار فرمودید و مواضعی بر خود مقرر کردید  مبنی بر این که کارهای فراوانی انجام خواهید داد .

اکنون پس از گذشت 3 هفته از هجرت ، شما تنها یکی از مواضعتان را اجرا فرمودید آن هم با کلی درد سر ، لذا من از شما صمیمانه تقاضا دارم که برگردید به مواضعتان ! برگردید به مواضعتان ! شما یک فرد انقلابی هستید و در انقلاب جزیره برف فیلم[1] تاثیر بسیاری داشتید.

بگذریم شما باید با اندیشه و درایت خودتان یک فکری بکنید . شما تنها مشکل سرمای تغذیه جات را فراهم کردید و اکنون من بسیاری دیگر مشکل دارم . من مشکلات منزل را به شما نمی گویم مبنی بر اینکه ندارد، گناه دارد،خرج برادرانم را می دهد و ... ولی شما هم این مشکلات را پست گوش انداخته که هیچ بلکه هنگامی که برای طلب خرجی با شما تماس می گیرم با خلقی بد با بنده صحبت می کنید. من از روز اول گفتم و اکنون هم می گویم که شما در صورت یافتن یک کار در خور حرفه بنده مختارید که خرجی ندهید ، اما شمایید که می گویید درس ات را بخوان لذا من تمام تلاشم را می کنم برای خواندن درس و این که یا موفق می شوم یا موفق نمی شوم! بگذریم

در مورد شخصی به نام احمد احمدی ملقب به «احمد شول» باید خدمت شما عرض کنم که ایشان یک گلیم دارد به ابعاد 2*6 و ایشان بیش از حد پایش را از گلیم اش دراز می کند.

بنا به فرمایشات شما، مهدی و علیرضا به بنده سر نزده اند و من هم با آن ها روابط بسیار کمی دارم و مهمان های من امید میلاد می باشند. گاهی همسایه من آمده و من یا از آن ها پول قرض گرفته یا از آنها زمانی که یخچال نداشتم طلب یخ کرده ام و هر گاه نیازی داشته باشم به بنده کمک می کنند و از قدیم گفتن : « همسایه به داد همسایه می رسد» .

اکنون دو هفته است که هم رزمان قدیمی من امید و میلاد به جزیره بنده نیامده و هفته پیش هم صادق از تهران آمد و دو روز نزد من بود و از آن جا که تنهایی افسردگی می آورد من گاهی با بچه محل ها در خانه جمع شده و یک فوتبال یا فیلم تماشا می کنیم و آن ها خودشان یک چیزی آورده و در کنار هم می خوریم .

زمانی که من 5000 تومان کرایه وانت دادم ، از وی قرض گرفتم و هنگامی که ما در به در دنبال کرایه پیش منزل می گشتیم ایشان 300000 تومان به ما کمک کردند دیگر دوستم گاهی اوقات با خرید چلوخورشت به این جا آمده و با هم ناهار می خوریم . دیگر دوستانم هم که خود شما گفتید : اشکال ندارد با آن ها رفت و آمد کنید  ، هم که مادرشان به اندازه بالای 50000 تومان برای جزیره وسایل زندگی آوردند و همیشه به بنده کمک می کنند .

مهدی هم یک بار آمد و یک ساعت ماند و رفت در آن یک ساعت اندازه 5000 تومان برایم غذا خرید همچنین علیرضا !

شما زمانی که آن ها این جا بودند می گفتید: « آن ها مزاحم هستند و حق تو را می خوردند  در صورتی که این گونه نبود »

لیستی از خدمات داداش مهدی از نظر مالی

واگذاری 15000 تومان به بنده برای پرداخت تلفن

زمانی که در جمکران بود آوردن روزی سه پرس غذااکنون هر وقت به منزل من می آید چه در زمان حضور علیرضا  و چه در زمان هجرت وی با کلی تنقلات به جزیره کوچک من می آید.

هیچ گاه داداش مهدی از من پول نگرفت اما بار ها بنده از ایشان پول گرفتم.

تازه این ها همش مالی بود و از نظر روحی که بسیار خدمات ارزنده ای داشته است و از آنجایی که شش سال از فوت مادرم می گذرد ایشان و علیرضا محبت های بسیار به بنده کرده اند و می دانم که آن ها از بیان این مطالب و نوشتن این چنین نامه ای به شما از دست من دلخور می شوند و آنان همیشه به بنده گفته اند : « به پدرت احترام بگذار و حرفش را گوش کن» و برای این که رابطه من و شما با هم خوب شود از پیش من رفتند و مرا تنها گذاشتند.

لیستی از خدمات علیرضا به بنده از همه نظر

مهم ترین آن : رهایی من از دست دیو بزرگی به نام غزاله که اگر تا کنون پیش او بودم دیوانه می شدم ( شما که همیشه به بنده می گقتید برو به اصفهان عواقب آن را هیچ زمان نمی دیدید مگر شما نمی دیدید که دیگر فرزندان ننه  از نظر روانی در حال مناسبی نیستند و اندک خل بازی بنده هم بسته به آن زمان است نه دلایلی که دیگران مطرح می کنند)

بقیه خدمات علیرضا

کسب معدل 19:50 صدم در زمانی که در تهران نزد وی بودم

کمک به پیشرفت هوشی بنده و اخلاق بنده اگر دقت کرده باشید من قبلا خیلی بد صحبت می کردم و در صورت تمایل شما بد صحبتی آن زمان را به صورت شفاهی برایتان یاد آور می شوم.

از نظر مالی هم کمک هایی داشته اند بعد از هجرت شان

دادن  5000 تومان در نوبت اول قبض تلفن

دادن 8000 تومان در نوبت سوم قبض تلفن

اکنون هم پول قبض این ماه را با کمک شما و فروش یخچال وی خواهم داد

لیستی از خدمات دوستان دیگر به بنده

محمد همسایه بقلی ما

عرضه بیش از 30 قالب یخ به بنده در زمان دوری از یخچال

عرضه 5000 تومان در روز پنجشنبه به بنده به دلیل کمبود بودجه به خاطر پرداخت کرایه وانت

حسن همسایه پشت کوچه ما

من اکنون از ایشان 22000 تومان پول گرفته و به ایشان نداده ام و منتظر هستم تا قرعه به اسمم در آمده و پول ایشان را بدهم

هر زمان که به جزیره کوچک من آمده با خودش غذا یا تنقلات می آورد.

هر زمان که شما ماموریت بودید و گفتید از کسی پول قرض بگیر از ایشان گرفته ام و در اسرع وقت به ایشان پس داده ام و این 22000 تومان دلیل دیگری دارد

من از این هفته به بعد خرجم را کنترل می کنم چون یخچال دارم

ببینید پدر من اقتصاد من مانند رگ درون خون می ماند

خدمات رفقای هم جبهه ام امید و میلد را نیز گفتم اما احمدی با حضور همه مخالف است .

لذا عرض من این است که:

شما قرار داد را به نام من نوشته و هر زمان که احمد به شما گلایه کرد بگویید مسئول خود حسن است . مگر من که ماهی 75000 تومان اجاره یک اتاق بدون حمام این شول را میدهم باید به خاطر مهمان از این عتیقه اجازه بگیرم و همه پر رو بازی های احمد به خاطر رویی است که از اول شما به ایشان داده اید.

وی دید شما را به مهدی 180 درجه تغییر داده اند و کاری کردند که شما فکر کنید داداش مهدی من لاشخور است ، مهدی به من محتاج نبود اما من به آنان محتاج هستم و برادرم هستند ، من می توانم به شما بگویم که برادرتان را نبینید  خود شما هم می دانید که تنهایی افسردگی می آورد .

http://www.omidnewsonline.org/Images/News/Smal_Pic/21-4-1388%5CIMAGE633830915244843750.jpg


اکنون من برای پیشگیری از این افسردگی به پای نت رفته ام و علاوه بر ضرر هایی که به بدنم می رسد . باید برای پرداخت قبوض خرجم را کنترل کنم .سرگرمی دیگری هم نیست که انجام دهم صداوسیما که آنلاین در حال پخش انواع مدل های شیخ الشیوخ ها می باشد . و تازه آنتن هم ندارم که شیخ الشیوخ ها را ببینم و فقط می توانم شیخ الشیوخ های شبکه سه و یک را ببینم ظاهرا شبکه تهران و دو هم سریال هایی با حضور انواع شیخ الشیوخ ها برقرار کرده .

مهمان هم که دعوت می کنم صدای این عجوزه در می آید ، تلوزیون هم که سالم نیست مجبورم به اینترنت بروم و خودم را سرگرم کنم یا اینکه بشینم گوشه ای و موزیک های غمناک گوش کرده و به یاد شش سال پیش خودم بگریم ، خانه اقوام هم که از خانه شیطان بد تر است . از آن طرف دعوت می کنند از آن طرف با اردنگی های پسر بزرگشان یا خودشان باید با چشمان اشک آلود از منزلشان بیرون برویم .


http://i7.tinypic.com/8f4c5t0.jpg


لذا به این احمد بگویید که گه زیادی نخورد و کرایه اش را بگیرد . من نیازی ندارم که شما از کار و زندگی تان بزنید برای سر زدن به من اما همان هفته ای یک بار هم که با شما تماس می گیرم و شما را می بینم ، موجب ناراحتی بنده نشوید من کم کم دارم دیوانه می شوم . یکدفعه دیدید با پاره آجر زدم در مخ احمد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   

مشکلات کنونی من :

ریختن یک کیلو عرق در روز به دلیل عدم وجود کولر

کثیف بودن لباس هایم به دلیل توان بدنی پایینم برای شستن آن ها

اما شما خودتان را زدید به بی خیالی من توقع ندارم که شما برایم کولر یا چیزی بخرید یا به من سر بزنید اما می خواهم که انقدر به کار های من ایراد نگیرید مطمئن باشید من سال دیگر چه کنکور قبول بشوم چه نشوم کار برای من زیاد است به دلیل آموختن برنامه نویسی و کلی برنامه های دیگر اما خوشبختانه من پسر سازگاری هستم و همانطور که گفتید : وضعیت مالی ام خوب نیست من به شما گفتم یخچال دست دوم بخرید و هفته ای 3 هزار برایم کنار بگذارید.

فراموش نکنید که به زودی ده هفته شما به پایان می رسد . همه و حتی خود شما به من می گویید چرا گوشی ات را جواب نمی دهی !!!!!!!

اما با توجه به نزدیک شدن به شروع مدارس و خرج های قبل از مدرسه باید بگویم که مانند سال های پیش قصد ولخرجی را ندارم و احتیاجات من :

شلوار ،کفش ،کیف ساده ،پیراهن ،دو عدد دفتر،دو عدد خودکار،یک عدد مداد، لباس فرم و چند نرم افزار درسی( ویژوال بیسیک ، برنامه ان یو ، جاوا و ....)


http://www.geocities.com/sahand_nima/sut84/mmr.JPG


فردا هم به نمایشگاه می رم و کمی برای منزل خرید می کنم . شما گفتید که پول کلاس گرونه و برو سی دی های آموزشی بگیر اما پول خرید ان ها را ندادید ( 4000 تومان) اما من شروع به درس خواندن می کنم و شما  هم کمک می کنید .

و در پایان باید بگویم که شما نمی خواهد که گوشت بخرید و فلان بکنید اما حداقل هفته ای یک کیلو میوه مثلا سیب بخرید و با خود بیاورید آخه نمی دونید چقدر حال می ده!!!!!!!!

ببخشید اگر کمی صریح و نا مودب گفتم

پسر و همسنگر و یار قدیمی شما

حسن ( توت فرنگی)



[1] نام منزل بنده می باشد ، یکی از پایگاه های مقاومت و ایثار

برگ خاطرات این چند روز توت فرنگی ( قسمت چهارم )

امروز وکیلم زنگ زد

زیاد بلد نبودم صحبت کنم

همیشه جغد پیر و آب طالبی می گن که بلد نیستی پشت تلفن گرم بگیری مخصوصا با

بگذریم مثل این که ناراحت شد .


ظهر رفتم منزل شیطان و میلی و ناهار را آن جا بودیم زندایی ز زنگ زد و گفت : داره می آد قم و گفتش که برم حرم تا ببینمشون از اون ور هم قرار بود اقلیدس بیاد من سریع برگشتم خانه و در میان راه یخ خریدم و کمی هم با کلوپ مشکات صحبت کردیم .


آمدم منزل و کمی نظافت کردم اقلیدس آمد و با هم به سمت حرم راهی شدیم رفتیم وبعد از نماز من تونستم اون ها رو پیدا کنم

ماشاالله بچه هاش بزرگ شده بودن یاد داییم خدا بیامرز افتادم


خیلی خوشحال شدم بعد اون یکی زندایی ام گفت که بیا خونه ما من هم گفتم ممنون نمی ام مهمون دارم آخه قرار بود« فردا» هم بیاد


از حرم یک سر رفتم پاساژ تا آموزش جاوا را بگیرم اما نبود برگشتیم سمت خانه و یک نون انرژی زا خریدیم و خوردیم خیلی خوشمزه بود


فردا         زنگ زد و گفت : رسیدم پشت در هستم سریع رفتیم خانه بعد هم اژدها و عنکبوت نارنجی آمدند و نشستیم ورق بازی من با اقلیدس نشستم 7 بر صفر نتیجه را وا گذار کردیم .


اقلیدس رفت بالا فردا هم که رفته بود جمکران اومد و رفت بالا پشت بام خوابید من هم نشستم پای کامپیوتر و وبلاگ فروشگاه برفی را ساختم و می خواهم بعدا به سایت تبدیلش کنم .


شب هم خوابیدم

برگ خاطرات این چند روز توت فرنگی ( قسمت سوم )

سلام امروز 23 مرداد است


امروز هم به اهدافم در نت نزدیک تر شدم شب هم بهترین های گروهم را معرفی کردم


ترتیبی دادم که با اسم خودم برگردم به وب کل کل و یک نظر سنجی گذاشتند که تا ساعت 6 صبح با اختلاف 3 تا جلو بودم اما نمی دونم چرا 2 ساعت که خوابیدم مثل کروبی عقب افتادم



روز جنجالی 24 مرداد

صبح بابام زنگ زد و گفت : « بیا سر کوچه بریم یخچال بخریم »

رفتم و دیدم ظاهرا زیاد تمایلی به خریدن یخچال نو نداره و گفتم : اشکال نداره دست دوم سراغ دارم.


امروز توی نت محاکمه من بود من هم کیارا رو وکیل خودم کردم . و شروع کردیم به محاکمه من نیلوفر رو توی محاکمه شکست دادم .


وقتی وکیلم شروع به دفاعیه کرد دکی گفت : خاک توی سرت این خیلی بهتراز خودت جواب داد.



امروزم مثل تمام روز هام گذشت


شب هم مادر دکی زنگ زد و گفت : بگو دکی برگرده تهران فردا کارش دارم


http://www.daneshema.com/upload/mayor/upload/image/medicine/taghziyeh/watermelon4.jpg


25 مرداد 



زنگ زدم به افشین قطبی گفتم یخچال سراغ داری گفت : اره ظهر می ام



امروز افشین قطبی آمد جزیره و گفت : ( یخچال سراغ دارد )

گفتم : کجاست می خرم 

گفت : خونه دایی حسینشه


گفتم شب بیا دنبالم برم یخچال بخرم 


گفت : باشه


عصر دکی رفت تهران من هم رفتم خانه شیطان و میلی و پول قرعه کشی را دادم


قطبی نیامد بریم بخریم


26 مرداد


ظهر افشین قطبی آمد و رفتیم یخچال را آوردیم

تخفیف هم نداد 500000 ریال پول یخچال

و 40000 ریال کرایه وانت دادیم


ظهر با کمک شاتر نانوایی یخچال را بردم در راهرو منزل


عصر خوابیدم که با صدای موتور1000 احمد از خواب ناز بیدار شدم و یادم افتاد یخچال را گذاشتم توی راهرو و اون نمی تونه بره توی مغازه اش سریع رفتم پایین و بچه محل ها رو صدا کردم و کمکم کردند یخچال را آوردیم بالا خودم اصلا نتونستم کمک کنم چون نفسم می گرفت.


برق خراب بود و نتونستم یخچال رو به برق بزنم 


فردا اقلیدس می آد

برگ خاطرات این چند روز توت فرنگی ( قسمت دوم )

ادامه22 مرداد

امروز عروسی دنیرو بود و ما هم دعوت بودیم .

استاد بزرگ جغد پیر مد ذله عالی با طعم پرتقالی آمد تا برود به عروسی دوستش دنیرو با عنکبوت قرار گذاشتند که با هم بروند .

من و دکی داشتیم می رفتیم تا بلکه ساندویچی بخوریم و حالی بکنی که جغد پیر را دیدیم بعد تصمیم گرفتیم که همان بادمجان را بخریم ( من بهترین غذایی که از مامان خدا بیامرزم یاد گرفتم درست کنم بادمجان است تخصص حرفه ای در این زمینه دارم )


اندک بادمجانی با اندک گوجه خریدیم و آمدیم خانه عنکبوت با تیپ خفن ( کت و شلوار ) آمد خانه ما و جغد پیر را برد عروسی دنیرو به ما هم گفتند : بیا

ما آدرس را پرسیدیم دیدیم دوره تصمیم گرفتیم که بادمجان بخوریم و حرف زیاد هم نزنیم .

شب جغد از عروسی برگشت و رفت بالا پشت بام خوابید من و صادق بعد از دوری که در اینترنت زدیم تصمیم گرفتیم که ترمیناتور 4 را ببینیم .

20 دقیقه از فیلم گذشت و دیدیم که فیلم بدون آرنولد صفا نداره مجددا تصمیم گرفتیم و آن تصمیم این بود که فیلم illusionist را ببینیم .


این تصمیم عملی شد و این فیلم را درون دستگاه رایانه قرار دادیم وای عجب صفایی فیلمش خیلی قشنگ بود .


ماجرای فیلم مرا به رویا ها برد ( با توجه به اتفاقات نت )


فیلم : یک پسر 18 ساله بود که از یک پیر مرد نکات نخست جادوگری گری را یاد می گیرد سپس شاهزاده خانم اونو می بینه و هردوشون عاشق هم می شن و تصمیم می گیرن فرار کنند که آن ها را می گیرند پسره می ره یک کشور دیگه و بعد از 15 سال بر می گرده دختره یک خواستگار داره که می خواد باهاش عروسی کند پسره هم جادوگر ماهری شده و این دو با هم برخورد می کنند و ماجرای جالبی رخ می ده


بعد از فیلم هم به خواب برفی فرو رفتیم.


امروز ۲۸ مرداد است

اول باید خاطرات این چند روز را بنویسم


۲۱ مرداد

دکی همونطور که گفتم اومد

عصر منتظر بودم کمی دیر کرد . شیطان و میلی هم آمدند . شب کمی بحث سیاسی کردیم که باعث ناراحتی هم شد . سپس با داداش دکی رفتیم سیب زمینی و وسایل کوکو سیب زمینی خریدیم و سپس خمیرش هم من درست کردم (البته کمی بد درست کردم )


اژدها هم آمد ( یکی از بچه محل هاست ) آرد آورد . یخ هم که خریده بودیم . چون که زیاد نتونستم بشینم پای گاز مسولیت پخت کوکو ها را به دکی سپردم .


بعد عنکبوت نارنجی هم آمد و جمع ما جمع شد ( اون دلقک جزیره است ) نشستیم به ورق بازی کردن اون استاد ورق است . من با میلی نشستم که ۳ سال از خودم کوچیک تره عنکبوت و اژدها هم با هم نشستند قبلش دکی با میلی بود و ۴ هیچ عقب بودند به دکی گفتم برو کوکو ها رو درست کن من گرما اذیتم می کنه ( خمیر هاش هم بد بود)


خودم نشستم با میلی و نتیجه ۴ بر صفر را به ۷ بر ۴ به نفع خودمان تغییر دادیم .


پس از پیروزی بلند شدم و بالا پایین پریدم تا لج عنکوت نارنجی رو در بیارم و اون گفت : « اگه راست می گی بشین یک دست دیگه بازی کنیم »

گفتم : الان نه بگذار شام بخوریم

کوکو آماده بود

من سالاد درست کردم ( اخه استاد درست کردن سالاد هستم- سالاد فصل - سالاد ساده و ....)


شام خیلی با حال بود بعد منو داداش دکی نشستیم و ۵ بر ۲ جلو بودیم و بایک حاکم کتی که می تونستیم نشیم ۵ بر ۵ شدیم رقابت نزدیک بود تا این که ۷ بر ۵ باختیم.


شب گرفتیم خوابیدیم و صادق هم از تهران برایم فیلم جدید ترمیناتور۴ را آورد آخه تازه از سینمای هالیوود بیرون اومده

http://7rang.ir/pic/2008/4/30/17170_wu_a.jpg

۲۲ مرداد


صبح خاله مامان شیطان و میلی زنگ زد و گفت : « به بچه ها بگو بیان خونه »


ساعت ۱۲ ظهر شیطان و میلی جزیره را ترک کردند


بعد دکی بلند شد و وسایل صبحانه را فراهم کردیم. بعد کمی رفتیم توی نت گویا اوضاع خراب بود و بازار عشق و عاشقی در کل بازار فراهم شده بود.



ادامه خاطرات در برگ های بعد

معرفی افراد قبیله

توی افراد قبیله با اون بیشتر از همه حال می کنم


خوب دیگه خیلی گله


مودبه از جلف بازی خوشش نمی آد اما اهل دله


اون یکی از دو نفر از افرادی است توی قبیله که حرف منطقی رو سرش می شه و به اصطلاح نمی خواد نظرش رو قالب کنه


اون همیشه پایه است و بر خلاف حتی خودم اهل ضد حال زدن نیست و همیشه حس همه کاری رو داره


با وعده صبحانه خیلی حال می کنه حتی اگر ساعت ۵ عصر باشه و صبحانه نخورده باشه ترجیح میده صبحانه بخوره تا ناهار


فوتبالش قویه


گاهی اخم می کنه ابهتش ظاهر می شه


دهن بازوی منو سرویس کرده انقدر بهش مشت زده


البته این عادت خانوادگی ماست به عنوان مثال


من بازوی جغد پیر و جغد پیر بازوی آب طالبی رو سرویس می کنه


از اون طرف گاهی دیده شده که اقلیدس بازوی شوریده رو سرویس کنه


بگذریم دوست داره یک کاری بکنه همش در حال ور رفتن با اشیاست خراب کاری هم می کنه


خدا نکنه شروع کنه به چایی درست کردن


اهل فیلم هم هست و مدتی با هم مشغول به تماشای فیلم های ترسناک می کردیم


باید از تیله بازی های توی کوچه و لپک ساختنش بگم


وای آتیش هایی که توی اون حیاط روشن می کردیم


تا ۱۸ ساعت دیگه هم می آد پیشم

فکر کنم فهمیدید اون کیه

اون دکیه

دکی

http://www.freeimagehosting.net/uploads/2c1ac5a87d.jpg

امروز ۲۰مرداد

سلام الان ۲۱ مرداد ساعت ۲ بامداده تا ۲۰ ساعت دیگه داداش گلم می رسه به جزیره


از صبح تا حالا پای اینترنت بودم و فقط یک وعده خوردم ساعت۰ بامداد رفتم چیزی بخرم همه مغازه ها بسته بود

الان هم می خوام یک چایی با نون بخورم

فعلا بای