جزیره ماورایی آقای ماورا
بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا
بلاگی برای ماورانویسیدرباره من
این وبلاگ متعلق به ماورا بوده و کپی از مطالب با کسب اجازه مانعی ندارد.
ادامه...
درویش 2
درویش 2
« میدونی ؟ متاسفانه !»
Pepsi Present
پپسی تقدیم میکند
میدونی؟ متاسفانه جامعه ما ، یک جامعه آرمانی نیست. من بی رو دروایستی بعضی موقع ها تصمیم میگیرم که ارتباطمو با همه قطع کنم.
مردم مازندران آدم های مذهبی هستند.
ای کاش دوربین رو میاوردم تا از کلبه درویشی چند تا عکس بگیریم!
میدونی؟ متاسفانه!!!!!!!!!!!!
عصر بود. هوای جزیره مه آلود بود. جغد پیر از میان مه ها به سمت جزیره آمد. من و درویش هم میخواستیم سیب زمینی خرد کنیم اما تصمیم گرفتیم که بریم بیرون!!!!!
ماه رمضان بود. داشتیم از گرسنگی می مردیم. درویش گفت:« ماوراء بیا از این قنادیه یک شیرینی و ساندیس انگور بگیریم.»
ماوراء:« نه بابا نمیخواد نمیشه بیرون چیزی خورد که !!...!! میگیرن چپقمون را چاق میکنند.»
درویش:« میدونی؟ من از صبح هیچی نخوردم الان اصلا نمی تونم راه برم و اگه چیزی نخورم، متاسفانه حالم بد میشه ! سرم داره گیج میره متاسفانه!! میدونی؟»
درویش:« میدونی چی بهت میگم؟»
سپس من و درویش شیرینی گرفتیم با ساندیس انگور و رفتیم خاکفرج با هم خوردیم البته یواشکی! 
بعد از صرف ساندیس و شیرینی، با درویش رفتیم بازار کویتی ها تا بازی جکی چان و 007 بخریم.
فیلم سانسور نشده هم خریدیم!
شب بازی پیام و پرسپولیس بود که پرسپولیس 2 بر 1 برد.
چند روز قبل...
درویش و ماوراء به مغازه محمدی میروند تا فیلمی به سلیقه ی درویش بخرند.
درویش گشت زد و به ماوراء گفت: « این فیلم های خارجی رو باید بخریم ! اما میدونی ؟ متاسفانه این فیلم ها سانسور شدن و متاسفانه ارزششون رو از دست دادن متاسفانه! میدونی چی بهت میگم؟»
سپس آنان خوشبختانه فیلم آب و آتش را خریدند و سپس رفتند بازار کویتی ها و مدال 1 خریدند. سپس رفتیم مغازه علی که جوشکاری داشتند!
صبح من و درویش و جغد پیر خواب بودیم. بابا از پله ها بالا اومد و گفت:« حسن تو رو ثبت نام نکردند چون اولویت فنی و حرفه ای نیاوردی ، باید بری کار دانش ! اونجا هم خوب نیست. رشته هاش بدرد نمیخوره با این نمره های تو یا باید بری لوله کشی یا باید بری سیم پیچی ! »
درویش خندید و گفت:« تصور کن ماوراء بره سیم پیچی !»
یک روز عصر نیز استقلال بازی داشت و درویش میخواست 007 بازی کنه!
ماوراء هم میخواست بازی رو ببینه!
استقلال گل های زیادی زد. بین درویش و ماوراء اختلاف نظر به وجود اومد که چی کار کنن!
درویش می گفت:« میدونی ؟ متاسفانه!!»
چند روز قبل درویش در گفتگویی تلفنی جمله زیر را گفتند
بگو بابا گربه رو دم هجله بکنه ( بکشه)
سپس در روز 1 مهر ، درویش با وداعی تایتانیکانه رفت.
آن روز درویش جعبه سیگار را آتش زد. جواد قدیری آش آورد.
ادامه دارد...
لبخند های ملیح
لبخند های ملیح و نام و مدل آنها!
اقلیدس: این شخصیت والا مقام چهار گونه لبخند دارد:
1-لبخند ملیح معروف (GF69) : همه اقلیدس را با این لبخند میشناسند این لبخند با کمترین صدای ممکن توسط CPU اقلیدس برای لب های مبارکش ارسال می شود. معمولا وقتی جک یا نکته خنده داری میشنود یا هنگامی که شوریده و جغد پیر خوشمزه بازی میکنند، اقلیدس از این گونه لبخند استفاده می کند.
2- لبخند ملیح کم پیدا (KM22) : اقلیدس به ندرت از این نوع لبخند استفاده میکند. معمولا وقتی اقلیدس خبر خوشی در رابطه با دیگران میشنود ، از این نوع لبخند استفاده می کند. این لبخند به گونه ای می باشد که همراه با تن صدای ایشان هنگام صحبت کردن مشاهده می شود.
3- لبخند ملیح پیروزی (P11) : هنگامی که اقلیدس فرمولی را کشف می کند و یا کسی را قانع می کند ، آن لبخند را میزند. لبخند P11 کمی موزیانه می باشد و گاهی همراه با حرکات ابروی اقلیدس هماهنگ است.
4- لبخند فضایی(BF96): این لبخند اقلیدس فقط قابل درک برای اشخاص ماورایی همچون من میباشد. این لبخند هنگام انجام دادن کارهای خوب و یا خرد کردن خیار و گوجه در جزیره رخ میدهد.
این لبخند ساکن است و گاهی حجم بسیار کمی از لب های اقلیدس حالت لبخند گرفته و مجددا به حالت ساکن بر میگردد. این تغییر حجم لب اقلیدس به مدت ارسال سیگنال پاورگود طول می کشد.
5- لبخند کشف نشده ( LOVE 22): لبخند اقلیدس در مقابل عشق اش در هنگامی که احتمالا عشق کشف شود.
هنوز کسی از جزئیات این لبخند چیزی نمیداند. اما رهبر پیشگو و ماورایی جزیره ( مقام عظما و والا مقام جناب آقای بنجامین توت فرنگی منش ماورایی نما خطم الکلام عند المرام مد ظله عالی گاهی عالی گاهی باقالی همراه با یک قالی ) پیش بینی کرده اند که لبخند عشقولانه اقلیدس به صورت زیر خواهد شد.
اقلیدس بنیان گذار نهضت لبخند ملیح، به زودی مدل های جدید همچون S300 و Shahab2011 را به بازار عرضه خواهد کرد.
S300 نوع لبخند اقلیدس در مقابل کسانی هست که اقلیدس به آنها درس می دهد. این لبخند سه بعدی است.
ُSHAHAB2011 نوعی لبخند پیشنهادی اقلیدس به ماوراء است برای خندیدن در آموزش عالی
فردا: لبخند فردا تنها بر یک اصول استوار است:
مدل(DAD90)
داد رو بزنی به عنوان پیش هشدار ، آژیر رو بکشی به عنوان زنگ خطر و سپس با صدای بلند بخندی!
درویش: لبخند درویش اصول خاصی دارد:
مدل (J50)
ابتدا باید سوژه خنده پیدا شود. سپس ذهنیت خنده ساخته شود. سپس خنده های ریز آغاز می شود به به ترتیب ملودی خنده ها تغییر و VOL آن بالا می رود. این لبخند 7 ثانیه طول می کشد که هر نیم ثانیه یک بار قطع و وصل می شود. ویبره هم دارد.
جغد پیر: لبخند جغد پیر تفسیری است:
مدل(PIR800)
گاهی صدا دارد و گاهی سایلنت است. اما بسیار ملیح است. بین علمای جزیره اختلاف است که آیا لبخند اقلیدس ملیح تر است یا لبخند جغد پیر؟
باید نشست و دید که آیا با هم به تفاهم میرسند یا نمی رسند.
مدل(ALI)
خانمشون هم قبل از لبخند می گن: «علی ؟»
خطر : لبخند خطر ، خطرناک است. قابل وصف در نثر نیست بلکه قابل توصیف در اسمایلی است:
مدل (KH1)
چهار بعدی هستش و بعد زمان هم در لبخندش وجود داره.
اقلیدس با اون همه مهارتش در لبخند ، به بعد چهارم نرسیده !
سیسیلی: ایشون که دیگه شاهکار هستند. وسط ملک سلیمان با لبخندی آرام به استراحت فرو میروند.
مدل ( SLEEP 912)
ش و ر ی د ه : نوشتن در مورد ایشون در وبلاگ به حکم سازمان ملل متحد جزیره تا سفر اولین سفر ایشون به جزیره ممنوع شده حتی باید اسم ایشون را با فاصله نوشت.
در مورد لبخند های ملیح بقیه در سری بعد می نویسم . باید مدل هاشون رو ارائه بدهند.
به نظرتون ماوراء چه جوری می خندم؟
توی نظرات بگید.
آینده ماوراء به روایت اسمایلی:
مرحله ای هستش
THE END
Writer : Benjamin (Leader of The Island)
مقصد نهایی 4
مقصد نهایی 4
( مقصد نهایی کجاست؟ )
سپس اقلیدس لبخند ملیح می زد و به سمت تهران می رفت.
دکی نیز میگفت : برنامه ریزی دیگه چیه ؟ بشین بخون !
در مقصد نهایی 3 خواندید که روسای سنجش چه قدر ما را چزوندند تا دفترچه ها رو به ما دادند.
اما ماوراء پس از دریافت دفترچه ، چه کرد؟
هدف اول ماوراء قبول شدن در تهران بود.
چرا تهران؟
علاقه ماوراء به سیستم شهری تهران
امکانات بالای تهران
حضور نزدیکان و اهالی جزیره در تهران
جفت شدن با شخصیتی به نام " فردا " در تهران و آغاز پروژه SMSC 2
در تهران 2 آموزشکده فنی هستش که ماوراء اولیت هاشو به:
1- شمسی پور ونک
انقلاب اسلامی ابتدای جاده ساوه
بعد از تهران ماوراء سعی کرد شهر های نزدیک تهران رو انتخاب کنه. بهترین انتخاب کرج بود.
چرا کرج؟
نزدیکی به تهران
ارزانی مسکن نسبت به قم
پس اولویت 3 شد:
کرج آموزشکده شهید بهشتی بود نمیدونم یا شهید N
بعد از کرج ماوراء سری هم به شهر هایی زد که آرزو داشت بره اونجا ! بله شمال
رامسر
چرا رامسر؟
خوب دیگه به دلیل قشنگی شهر 1- 2- 3- 4- 2- 1- 2-
اولیت های بعدی
4 - رامسر ( غ انتفاعی
چالوس ( غ انتفاعی
ساری ( غ انتفاعی
بعد گفتیم شاید به صلاحمون باشه که همین قم باشیم پس اولویت 7 و 8 رو به قم اختصاص دادم. 5- 6-
من در کل 31 انتخاب داشتم که حدود نصفش مربوط به شهرهای شماله! اصفهان و ساوه هم در دستور کارم بوده!
اما مقصد نهایی کجاست؟
جزیره کبیر و معظم برف فیلم به رامسر منتقل می شود
درسته تهران قبول نشدم ولی ، وقتی که من این انتخاب ها رو کردم از خدا خواستم که هر چی صلاح هست ، اونجا قبول شم.
فقط یک نفر درست پیش بینی کرد ( 2 لو)
رهبر جزیره تاکید کرد که رامسر شهر زیبایست و آرزوی من زندگی کردن برای مدتی در شمال بوده است. چه خوب که این مدت، دوران دانشجویی باشد.
ماوراء همچنین از مشکلاتی همچون شناخت ناکافی از رامسر، خرجی کم در نظر گرفته شده توسط پدر و اجاره خانه را مشکلاتی اساسی دانستند.
ماوراء یکشنبه آینده با در دست داشتن مدارک به رامسر می رود تا روز دوشنبه ثبت نام کند.
خدایا مرا در مقابل مشکلات مقاوم و تا حد الامکان مشکلات را برایم محو کن
آمین
با تشکر:
رهبر جزیره
ادامه دارد...
مقصد نهایی 3
لطفا همه مقصد نهایی ها را به ترتیب بخوانید و فقط مقصد نهایی 4 را نخوانید. مرسی !
دکی تو هم بخون! مقصد نهایی 1 30 مهر منتشر شد خاطرات ماورایی متروکه مقصد نهایی 2 1 آبان منتشر شد یا لوله کشی یا سیم پیچی مقصد نهایی 3 3 آبان منتشر شد از Paint تا ویژوال بیسیک مقصد نهایی 4 4 آبان 16:23:42 یا ؟ مقصد نهایی کجاست؟ مقصد نهایی 5 ؟ اکنون چه باید کرد؟
مقصد نهایی ۳
( از paint تا ویژوال بیسیک ! )
آنچه گذشت:
ماوراء متولد 2 مهر 71 که به دلیل عقب نیافتادن از مدرسه مادرم شناسنامه مرا به تاریخ 1 مهر 71 تغییر داد.
من در کلاس چهارم دبستان در امتحانات خرداد و شهریور شرکت نکردم و به همین دلیل یک سال عقب افتادم و حاصل زحمت تغییر شناسنامه مادرم را به باد دادم.
هر سال من درس نمی خواندم ولی سر کلاس به درس دبیران گوش می کردم و باور کنید که شب امتحان دست به کتاب نمیزدم. اصلا در خانه دست به کتاب نمی زدم و فقط گاهی ریاضی حل می کردم. با این وجود هر سال بدون هیچ درد سری قبول میشدم و با نمرات تقریبا خوب هم قبول می شدم. بچه ها خودشون رو می کشتن تا ریاضی رو قبول بشن ولی من در دوران راهنمایی ریاضی ام بالای 15 بود . حتی در سال سوم راهنمایی 19 شدم. علوم تجربی 20 می شدم. دینی کمتر از 18 نمی شدم و کلا درسم خوب بود. تا اینکه وارد دبیرستان شدم و با مقولات جدیدی به نام فرار از مدرسه ، دلقک بازی ، پیچوندن مدرسه، دعوا جلوی معلم شیمی، تیکه انداختن و ... آشنا شدم.
من در سال اول دبیرستان بیش از 108 روز غیبت داشتم. به گونه ای خرداد هیچی بلد نبودم و هفت تا تجدید آوردم و ریاضی هم 0 شدم.
اما شهریور که درویش با مرحم آمد طی 16 روز به رکوردی عجیب دست یافتم. گرچه نتونستم ریاضی رو تو 2 روز از 0 به 12 برسونم ولی حداقل از 0 به 7 رسوندم و تبصره زدم و وارد هنرستان کاردانش محتشم شدم.
رشته طراحی صفحات وب
روز اولی که ما همراه با آقای جعفری (که من خودم اسم برفی اش رو پروژه گذاشتم)، به کارگاه کامپیوتر رفتیم. بچه ها بلد نبودن ماوس را تکان دهند و حتی درست بلد نبودند که دابل کلیک کنند.
خود من هم فقط نرم افزار Paint و Word رو بلد بودم. البته word هم کامل بلد نبودم. کسانی بودند که فتوشاپ بلد بودند و کلی کل کل می کردند.
دروس شروع شد. روزهای اول ما مربع کشیدن در Paint را یاد گرفتیم و اولین پروژه ما ساختن پرچم ایران در Paint بود.
اولین روز ورود به مدرسه در اولین زنگ حضورم در کلاس ، یک 20 گرفتم. کم کم کپی و پیست را یاد گرفتیم که البته من بلد بودم!
بعدش انتخاب عکس Desk top و تغییر screen saver رو یاد گرفتیم. بعدش هم word ، Excel ، Power point ، Access یاد گرفتیم.
هنگام یادگیری اینترنت بچه ها عکس های غیر مجاز (عکس جومونگ1*) دانلود می کردند.
وقتی که درس فتوشاپ شروع شد من آبله مرغون گرفتم. ولی درس فلش رو خوندم.
در پایان نمرات عملی من به شرح زیر شد
رایانه کار درجه 2 = 16.5
فتوشاپ = 19
فلش (طراحی انیمشین) = 17
سال تمام شد و سال سوم شروع شد.
در سال سوم بنده قدرت بلامناضع (املاش درسته اقلیدس؟) کلاس شدم. و به قدرت میگم در درس ویژوال بیسیک بی رقیب بودم. در دروس دیگه هم بی رقیب بودم و در پایان هم دروس عملی رو قبول شدم ولی دروس عمومی رو تجدید آوردم. البته در خرداد طراحی پیشرفته سایت رو امتحان ندادم.
رایانه کار درجه 1 = 16.5
طراحی سایت مقدماتی=17
طراحی پیشرفته سایت =16
تاریخ = 3 = 14
دینی= غ = 11
قانون کار=7 = 20
اما این ها نکته مهم زندگی من نبود. نکته مهمه کنکوره بود که امسال داشتم.
کنکور ماورایی ماوراء
رییس سازمان سنجش: دفترچه کنکور فنی و حرفه ای 12 اسفند 88 در ادارات پست کشور !
رییس سازمان سنجش: آموزش پروش گفته امسال نباید فنی ها برن دانشگاه !
رییس سازمان سنجش: دفترچه کنکور فنی و حرفه ای 7 اردیبهشت 89 در ادارات پست کشور !
رییس سازمان سنجش: وزارت علوم گفته ما دانشجو از فنی نمیگیریم و آموزش پرورش هم سر حرف خودشه!
رییس سازمان سنجش: لاریجانی پشت دولو به وزرای علوم و آموزش پرورش زده و گفته باید فنی ها هم برن دانشگاه !
وزیر علوم: ما که دانشجو نمیگیریم!
وزیر آموزش پرورش: چه طور دانشجوشو ما بگیریم اون موقع پول دفترچه ها بره تو جیب سرورالدین(رییس سنجش)
رییس سنجش: پول دفترچه ها کفاف برگزاری آزمون را نمی دهد.
رییس مجلس: بسه دیگه کمتر خودتونو چس کنید ! دفترچه ها رو پخش کنید رهبر جزیره میخواد کنکور بده!
رییس سنجش: دفترچه ها 5 خرداد نه 25 خرداد نه نمیدونم بالاخره دفترچه هارو میدیم!
رییس سنجش در تلوزیون جمهوری اسلامی: دفترچه ها 15 تیر دیگه حتما میاد تو پست کشور !
روسای علوم و آموزش پرورش: ما که هنوز اعلام نکردیم. هر وقت مسجل شد دو لو اعلام کن!
علی لاریجانی: بازم که خودتونو چس کردید.
بالاخره مشکل این کله کلفت ها حل شد و دفترچه ها 28 تیر فروخته شد دونه ای 8000 تومان!
کنکور 2 ماه دیرتر و در تاریخ 26 شهریور برگزار شد.
ماوراء 5 بار به دکی قول داد درس بخونه و دفعه پنجم با کمک دکی خوند.
ماجرای قول های ماوراء
ماوراء : دکی پنج ماه مونده و پنج تا کتاب حتما میخونم
دکی: تو آخرش میگی پنج روز مونده پنج تا کتاب
ماوراء: دکی 4 ماه مونده و پنج تا کتاب حتما میخونم
دکی: تو آخرش میگی پنج روز مونده پنج تا کتاب
ماوراء: دکی 3 ماه مونده و پنج تا کتاب حتما میخونم
دکی: تو آخرش میگی پنج روز مونده پنج تا کتاب
ماوراء: دکی 2 ماه مونده و پنج تا کتاب حتما میخونم
دکی: تو آخرش میگی پنج روز مونده پنج تا کتاب
ماوراء: دکی 1 ماه مونده و پنج تا کتاب حتما میخونم
دکی: حکما!
دکی آخرش خودش 5 روز مونده به کنکور اومد و ماوراء اون پنج کتاب رو تست هاشو خوند.
سرانجام کنکور فرا رسید.
ماوراء سر جلسه نشست و دروس تخصصی رو تقریبا خوب زد ولی دروس عمومی رو خوب نزد.
ماوراء بعد از کنکور به شهربازی رفت و قرار شد که نتایج کنکور:
نایب رییس سنجش: نتایج کنکور اواسط مهر اعلام میشه
رییس سنجش: مگه دولو هستش که اواسط مهر اعلام میشه؟
نایب رییس سنجش: نتایج کنکور اواخر مهر اعلام میشه
رییس سنجش: پشت دولو خوردی عزیزم نتایج کنکور هفته اول آبان اعلام میشه
برو بچز سنجش در گفتگو با ایلنا: فنی حرفه ای ها سه شنبه 4 آبان برن و نتیجه شون رو ببینن!
تا حالا کلفت های سنجش حرفشون یکی نبوده شاید بروبچز سنجش حرفشون درست باشه!
فردا سه شنبه 4 آبان هستش و من در مقصد نهایی 4 روش انتخاب رشته ، آرزو هام و در نهایت مقصد نهایی ام را خواهم نوشت.
بچه ها فردا اگه مقصد نهایی 1 و 2 و 3 رو نخوندید ، مقصد نهایی 4 رو نخونید.
مرسی
ماوراء
دانلود روزنامه کلمه مورخ شنبه 1 آبان
مقصد نهایی 2
لطفا همه مقصد نهایی ها را به ترتیب بخوانید و فقط مقصد نهایی 4 را نخوانید. مرسی ! دکی تو هم بخون! مقصد نهایی 1 30 مهر منتشر شد خاطرات ماورایی متروکه مقصد نهایی 2 1 آبان منتشر شد یا لوله کشی یا سیم پیچی مقصد نهایی 3 3 آبان از Paint تا ویژوال بیسیک مقصد نهایی 4 4 آبان 16:23:42 یا ؟ مقصد نهایی کجاست؟ مقصد نهایی 5 ؟ اکنون چه باید کرد؟
مقصد نهایی 2
سه ماه از بازگشت من از اصفهان به قم میگذشت. اکنون شهریور بود و من باید در یک مدرسه ثبت نام می کردم.
یک روز صبح از خواب برخاستم و رفتم تا در مدرسه ای که در بازار بود ثبت نام کنم. اما مشکل منطقه ای داشتیم و ثبت نام نکردند. بعد رفتم مدرسه قطب که اونجا هم به دلیل مشکل منطقه ای ثبت نامم نکردن! اومدم توی کوچه خودمون و با مدرسه ای به نام کیکاووسی آشنا شدم.
چند روز بعد بابا اومد و منو ثبت نام کرد و کلاس سوم راهنمایی من شروع شد.
اول مهر من و جغد پیر با موتور علی عابدی را به میدان هفتاد و دو تن رساندیم. جغد به او مقداری پول داد و قرار شد او وقتی به جزیره کیش رسید کار کند و یک ماهه پس بدهد.
کلاس سوم راهنمایی برای من کمی شیرین بود. کلا طرم اول خیلی درس من خوب بود. علوم تجربی که خیلی ها تجدید شدند رو با نمره 20 و در ریاضی هم شاگرد اول بودم.
اما طرم دوم از درس متنفر شدم و حتی خواستم بیخیال درس بشم. اما با صحبت های سردار و جغد پیر امسال را با قبولی خرداد تمام کردم.
سال بعد به اول دبیرستان رفتم و بابا گشت تا یک مدرسه خوب پیدا کنه تا من برم کلاس اول دبیرستان ! بابا منو در مدرسه ای در میدان سعیدی ثبت نام کرد. گرچه با کلی مشکل در ثبت نام رو به رو شدیم.
سال تحصیلی آغاز شد ولی امسال من اصلا درست حسابی به مدرسه نرفتم و فقط زیست شناسی رو بلد بودم. بابا به من گفت:« اگه امسال معدلت بالا بشه میبرمت تهران و هنرستان صدا و سیما ثبت نامت می کنم»
اما من درس نمی خوندم
سال تموم شد و من از ده تا درس هفت تاشو تجدید شدم. تابستان آغاز شد و ماه مرداد تمام شد. امتحانات من شروع شد. درویش به قم آمد و مرحم آورد. من به شدت مشغول مطالعه بودم و درویش مشغول مدال بازی کردن!
بالاخره کارنامه شهریور رو گرفتم. من با دو تا تبصره ( ریاضی و عربی ) قبول شدم.
بابا اومد و پرونده منو گرفت تا منو در هنرکده سینمایی قم ثبت نام کنه ولی چون نمره ریاضی ام کم بود. اونها گفتند که نمیشه!
صبح من و درویش و جغد پیر خواب بودیم. بابا از پله ها بالا اومد و گفت:« حسن تو رو ثبت نام نکردند چون اولویت فنی و حرفه ای نیاوردی ، باید بری کار دانش ! اونجا هم خوب نیست. رشته هاش بدرد نمیخوره با این نمره های تو یا باید بری لوله کشی یا باید بری سیم پیچی ! »
این لوله کشی و سیم پیچی تا مدت ها سوژه بود و هنوز هم هست!
بابا اونروز گفتش که اول دبیرستان رو مجددا بخون!
من هم رفتم مدرسه تا ببینم میشه معلم عربی نمره منو از 9 به 10 ارتقا بده تا برم رشته انسانی که ناظم ما گفت نمیشه! مشاوره ما گفت برو هنرستان کاردانش محتشم ببین رشته های خوبی داره!
من رفتم اونجا و اونا 5 رشته داشتند:
1- تعمیر کامپیوتر
2- طراحی صفحات وب
3- برق
4- نقشه کشی
5- نگارگری
من تصمیم گرفتم برم رشته دومی اما بابا میگفت خوب نیست. البته بدلیل دید بدی که جامعه به پدر مادرا نسبت به کاردانش داده! خلاصه وقتی فهمید که از کاردانش حتی میشه دکتری گرفت، اومد منو در رشته طراحی صفحات وب ثبت نام کرد.
چند روز بعد من وارد هنرستان شدم ... .
ادامه دارد...