جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

گاهی نیست

به نام خداوند بخشنده و مهربان

« سال خوش گذراندن و لذت بردن از زندگی »


گاهی دلت می خواهد با کسی حرف بزنی ، اما دل خودت نیز حرف هایت را پس می زند . همه ما تمنای آغوش عشق را داریم ولی تاریکی را با عشق اشتباه گرفته ایم . از خواب شیرین ظهر گاهی بر می خیزم و در اطراف به دنبال عشقی می گردم که هیچ گاه آن را نداشتم و دوباره خواب را به آغوش می کشم تا زمان ، نبودنت را برایم بازگو نکند .


گاهی دوست داری به استقبال مرگ بروی اما امید تلنگرش را نثارت می کند که برخیزی و به دنبال گشمده ای بگردی که هیچ گاه وجود خارجی نداشته و آن را در درونت ساخته بودی !


گاهی هستی در حالی که نیستی ، گویی می خواهی به دنبالت بگردم تا نبودنت را بیشتر باور کنم . عشق مرده ای متحرک و دلنواز است که از دور خواستن را تا سر حد نتوانستن پیش می برد وتوانستن را در آتش خواستن دفن می کند .

آن عشق و این اوصاف

به نام خداوند بخشنده و مهربان

« سال خوش گذراندن و لذت بردن از زندگی »


عاشق شدم و دیگر تمام شد ، به پایان رسید آن همت مضاعف و خستگی مضاعف ! با تو از برخواستن گفتم و تو ازمن نخواستن را جویا شدی ! مگر من با تو چه کرده بودم و از تو چه می خواستم ؟ مگر خواسته تو غیر از عشقی بود که من از تو می خواستم ؟ چرا نمی شود عاشق شد زمانی که عشق درب خانه قلبت را می زند ؟


مگر می شود در چشمانت خیره شد و عشق را نادیده گرفت ؟ چشمان تیره ات در وجودم روشنایی به پا می کند و برق چشمانت تیرگی های زندگی ام را روشن می کند.


تو هنوز همان فرشته کهکشانی هستی و من همچنان می خواهم کهکشانت باشم ! گرچه می دانم به بزرگی کهشان ها نیستم اما عشق تو مرا به سمت بزرگی سوق می دهد .


می گویند هر کسی نیمه گشمده ای دارد و من می گویم تو نیمه آشکار منی که نمی دانم چرا می خواهی پنهان شوی