جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

آن عشق و این اوصاف

به نام خداوند بخشنده و مهربان

« سال خوش گذراندن و لذت بردن از زندگی »


عاشق شدم و دیگر تمام شد ، به پایان رسید آن همت مضاعف و خستگی مضاعف ! با تو از برخواستن گفتم و تو ازمن نخواستن را جویا شدی ! مگر من با تو چه کرده بودم و از تو چه می خواستم ؟ مگر خواسته تو غیر از عشقی بود که من از تو می خواستم ؟ چرا نمی شود عاشق شد زمانی که عشق درب خانه قلبت را می زند ؟


مگر می شود در چشمانت خیره شد و عشق را نادیده گرفت ؟ چشمان تیره ات در وجودم روشنایی به پا می کند و برق چشمانت تیرگی های زندگی ام را روشن می کند.


تو هنوز همان فرشته کهکشانی هستی و من همچنان می خواهم کهکشانت باشم ! گرچه می دانم به بزرگی کهشان ها نیستم اما عشق تو مرا به سمت بزرگی سوق می دهد .


می گویند هر کسی نیمه گشمده ای دارد و من می گویم تو نیمه آشکار منی که نمی دانم چرا می خواهی پنهان شوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد