جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

کیمیاگر

به نام خداوند دوس داشتنی

« سال سینمایی شدن »


اقلیدس مدار سفیدش را زین کرد و با چند شاخه سیم قرمز و یک جعبه تقسیم به سمت غرب شروع به تاختن کرد تا کیمیاگر زندگی اش را پیدا کند . اقلیدس قبل از رسیدن به اهرام مصر در میان جنگلی از درخت های انار توقف کرد و به دنبال بازرگان جنگل گشت تا مقداری آی سی به او بفروشد . خورشید رو به تاریکی می رفت و اقلیدس در مسیر گم شده بود و درست در اوج نا امیدی چراغی در انتهای جاده توجه او را به خود جلب کرد ! آری مغازه بازرگان به علت تغییر شغل جابه جا شده بود .
 

ادامه مطلب ...

رها شدیم

به نام خالق زیبایی ها


« سال خوش گذراندن و لذت بردن از زندگی »




سبک نوشته : طنز نیمه ادبی « مربوط به اهالی قبیله »

نویسنده : ماوراء

موزیک هنگام نوشتن ( شب و روز از اینا + فیور از اینا )


زندگی را آغاز کردیم و ورق زدیم ، پا به پا در کنار هم هم راه رفتیم . گاهی به سمت افق بودیم و گاهی در درجه بیلاخ نسبت به افق ! اما هر چه که بود زیبا بود . تلخی هایی را پشت سر گذاشتیم که شیرین شدند و شیرینی هایی که نبودنشان در روزگار امروزی تلخی آفرین شده !


کاش با هم بودیم ، اما افسوس که نیستیم. کدورت های قدیم نیز به مراتب شیرین تر بودند . خلاصه بگویم که هم چیز تغییر یافته است . اکنون ما رها شده ایم !  رها در روزگار جدید ، رها در شبکات مختلف اجتماعی بی آنکه اجتماعی را رقم بزنیم . اجتماعی تر شدنمان تنهاترمان کرده است ! دوستی هایمان در حد کلاس گذاشتن است . همه با یکدیگر دوستی بیگانه شده ایم. به راستی که همه تغییر کردیم.


 

ادامه مطلب ...

سوال علم و فرهنگی

به نام خالق هستی


« سال خوش صحبتی و استقلال مالی »



من امشب رفتم تو انجمن بچه های کنکوری کاردانی به کارشناسی و ازشون یک سوال پرسیدم . اما نحوه مطرح کردن سوالام و شکلک هاش جالبه گفتم بذارمش تا شما هم بخونیدش



یک سوالی دارم خواستم بدونم واسه قبول شدن تو علم و فرهنگ danesh (ناپیوسته کامپیوتر krn: ) حداقل درصد هایی که باید زد حدودا چنده ؟ درضمن من خیلی روی دروس عمومی و ریاضیات تسلط ندارم dan ولی تسلطم روی مدار و تخصصی نرم افزار زیاده amuz:
در کل خواستم بدونم با حداقل چند درصد میشه علم و فرهنگ قبول شد rooz

مرسی از همتون cuf:

ستاره غریبه

به نام خداوند بخشنده و مهربان


« سال مهارت های رفتاری »


شادی ها را ورق می زنم و بهت زده به آسمانی خیره می شوم که در آن ستاره هستم ; ستاره ای غریبه ! ستاره ای با تنهایی بی نهایت ! ستاره ای که نیمسوز شده است و گویی مهتابیست متصل به فاز در اتاقی که تاریکی مطلق را طلب می کند. عده ای گول چشمک زدنم را می خورند بی آن که بدانند دیگران نول مرا با فازم جابه جا کرده اند .


 شب ها را به امید فردای موفق می گذرانم و فردا را به ذوق رسیدن شب سپری می کنم تا دوباره بتوانم به فردایی موفق بیاندیشم . در ابتدای خطی هستم که به انتها رسیده است . حرف دارم برایت تا یلدای بلند را کوتاه کنیم و از اشک هایت لبخند بسازم  . آری ! واژه بسیار است و تو را طلب می کند . واژه ها طلب وجودی را دارند که از ریشه وجود ندارد اما جوانه وجودش روشنی بخش قلب خسته ام است .



 
ادامه مطلب ...

ماوراء نامه با طعم اینا

به نام خداوند بخشنده و مهربان


« سال مهارت های رفتاری »


  

 سودای پرواز دارد ، پرواز بر فراز آشیانه ای که آتش از فراز و نشیبش  شعله می کشد. می خواهد در آکواریومی که جا برای شنا کردنش هم ندارد ، بزرگ شود . می خواهد در زمانه ای که همه می خندند گریه کند. فیلم هایش را مرور می کند . خداوندا چه فیلم هایی که دارم و ندیده ام . آن قدر صفحات وب دارد که نمی داند باید کدامین را آپدیت کند. بنابراین به گوشه ای می نشیند و به نوای دلنشین اینا گوش می کند .


ادامه مطلب ...

زندگی خسته به نظر می رسد

به نام خداوند بخشنده و مهربان


« سال مهارت های رفتاری »


وقتی که این متن رو کامل خوندید بگید که کدوم یک از خسته به نظر می رسد ها قشنگتر بود


برخیز ای مسلمان که دیگر مسلمانی تو خسته به نظر می رسد.

نگو که دیگر مجالی برای انسانیت نیست ! نگو که انسانیت خسته به نظر می رسد.

بطری آب را در دست می گیرم و جرعه ای می نوشم که به خیالم شراب انگور است و با آسپرینی برایت خود کشی می کنم و متکایم را به هوای تو به آغوش می کشم و در چشمان ترمیناتور تو خیره می شوم به امید روزی که تو پری باشی و من دریا و در من شنا کنی  ، اما هیچ گاه ندانی که دریای تو خسته به نظر می رسد .

آن گل یاس که می گفتم تویی و آن دنیای احساس تویی ! اصلا تو همان فرشته کهکشانی ! فرشته ها خسته نیستند اما کهکشان ها خسته به نظر می رسند .

می خواهم بازی کنم ! اصلا بازی بازی کنم مگر چه اشکالی دارد ؟ بازی که دیگر خسته به نظر نمی رسد ! نگو جایی برای بازی های ما نمانده نگو که ایکس جای سگای ما را گرفته مگو که رایانه ها بر گرگم به هوا و خاله بازی ما غلبه کرده اند. نگو چون گریه ام می گیرد . اشک هایم می آیند و خسته به نظر می رسند.

انسان باش و انسانیتت را فدای نفست نکن زیرا ، نفس تو همیشه خسته به نظر می رسد.


هرگز مرا فراموش نکن ، درست است که خسته ام اما ، بدون تو خسته تر به نظر می رسم .

هرگز جایزه ات را قبل از خطا درخواست مکن ، خطاهای ما نیز خسته به نظر می رسند .

هرگز به گفتگوی اوباما و روحانی دل نبند ، امریکا اکنون خسته به نظر می رسد .

هرگز سعی نکن که قهرمان شوی ، قهرمان های ما خسته به نظر می رسند .


شب بخواب و صبح گریه کن و شب بخواب صبح خنده کن ! که چه شود . مگر نمی دانی که صورتت خسته به نظر می رسد ؟

او که می گفت دنیای من تویی و کل معمای من تویی کجاست ؟ آیا او هم خسته به نظر می رسد ؟

ان که دنیایت بود و سر و معمایت بود کجاست ؟ آیا دنیای تو خسته به نظر می رسد ؟
آن که گفتند قسمت توست ، کجاست ؟ قسمت آخر سریال هم تمام شد و او آن قدر خسته بود که نیامد بگوید که خسته به نظر می رسد .


ماه رمضان را به یاد داری  ؟ آن ماه آسمانی ! آن شب های عزیز! آن سفره های افطار ! چرا نمی ایی که با تو افطار کنم ؟ بیا ای مهربان تا با هم باشیم و با هم بخوانیم و به مهمانی خدا برویم و خدا با لبخند بگوید : « عزیزان من ! چرا خسته به نظر می رسید ؟ »

ماه محرم را به یاد داری ؟ آن دسته ها و روضه ها ! ان افرادی که از این ماه سود می برند و آن افرادی که در این ماه به خدا نزدیک می شوند. این ماه آن قدر عزیز است که تا صبح عزاداری می کنیم و هیچ گاه خسته به نظر نمی رسیم .
عید نوروز چه طور ؟ تو را در آغوش کشم و اولین کسی باشی که سال جدید را به او تبریک بگویم و با هم یکصدا بگوییم : پارسال چقدر  خسته به نظر می رسید !


گاهی دیر می شود و آدم ها خسته به نظر می رسند . همیشه نه را توشه راهت مکن !
گاهی عاشق باش ! عشق ها نیمه تمام به نظر می رسند .
گاهی دوس داشته باش تا بتوانم از تو بپرسم دوس داری ؟ و تو بگویی دوس داشتن ها خسته به نظر می رسند
گاهی جایزالخطا باش ! چه اشکالی دارد ؟ جایزه ات را می گیری ! گرچه جایزه ها هم خسته به نظر می رسند !
گاهی مشتت را گره کن تا دوس نداشته هایت را دوس داشته باشی و بدان که مشت هایت خسته به نظر می رسند ...
گاهی با من باش تا بخندیم ، گریه کنیم ، عاشق شویم ، خطا کنیم و جایزه بگیریم ، زندگی کنیم ، محبت ، صفا ، صمیمت، دیزی ، آب هنداونه و نشاط ...


من برای تو تا آخرین نفس جنگیدم اما ، آری زندگی خسته به نظر می رسد.

عاشق ترین دنیا

به نام خداوند بخشنده و مهربان


« سال مهارت های رفتاری »



دلم هوای نوشتن دارد . نوشتن از تو ، نوشتن از بهترین بهانه زندگی ام . می توانیم عاشق ترین دنیا باشیم. زیر باران پاییزی قدم بزنیم و شب های تنهایی را به فراموشی بسپاریم. آواز بخوانیم و شعر با هم بودن را زمزمه کنیم. حتی ابر ها هم برای حضور ما اشک بریزند.


می توانی دیگر فرشته نباشی ! گاهی باید انسان بودن را تجربه کنی . عشق های زمینی . رویای ما ! رویای به هم پیوستن ما. می توانیم انسان باشیم. درست است که انسان جایزالخطاست ولی ما می توانیم جایزالخطا نباشیم. با هم بخندیم ، به دریا بخندیم ، به آسمان ، به زمین ، به شب و روز اصلا به هر چیزی که می شود خندید.


شاید بهتر باشد اندکی با هم نرمش کنیم . نرمشی قهرمانانه در تاریک ترین ساعات شب . اکنون زمان آن رسیده که در چشمان تو خیره شوم و حقیقت را بگویم . حقیقت همیشه شنیدن دارد. « یک دست صدا ندارد » . می توانیم با هم چند دست شویم . دستانی در دستان هم که لطافت و عشق را به ارمغان بیاورند. ما می خواهیم پس می توانیم. می توانیم یک روح در دو بدن باشیم. می توانیم غم های همدیگر را به شادی مبدل کنیم .


چه شیرین است زمانی که همه بگویند : این دو عاشق را ببینید. این ها رو از کجا آوردید . قطعا اولین جوابی که به ذهنشان می رسد لپ لپ است چون ما می خواهیم عاشقان اسطوره ای داستان ها باشیم. در شب های خوش آواز تابستان در زیر آسمان خدا دست در دست هم رو به آسمان باشیم و ستارگان ما را نگاه کنند و عده ای از آن ها برای ما چشمک بزنند. دب اکبر به دب اصغر بگوید : پسرم به این دو نفر نگاه کن ! پسرم این ها عاشق ترین های روی زمین هستند.


برف به قدرت ما خواهد بارید . برای ما می بارد تا با گرمای عشق ما زور ازمایی کند ، اما برف ها نیز نمی دانند که گرمای عشق ما هرگز خاموش نخواهد شد. گرمایی به وسعت خورشید ، خورشیدی بزرگ تر از خورشید ما ! شاید در منظومه ای دیگر ! شاید در کهکشانی دیگر !


در انتظار لبخند تو می نشینم و در چشم هایت خیره می شوم تا قدرت جذب را در آن ببینم. « چشمان تو ارتش هیتلر هستند و دل من لهستان بی دفاع »  . دوستت دارم به اندازه تک تک سلول های زنده جهان هستی . برای تو می نویسم و در انتظار روزی خواهم نشست که با یکدیگر بر روی ابر ها قدم بزنیم و برای ابر ها افتخار آفرینی کنیم. ابر ها به این که دو عاشق بر روی آن ها قدم بزنند افتخار می کنند . آن ها به عشق ما افتخار می کنند .