جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

عاشق ترین دنیا

به نام خداوند بخشنده و مهربان


« سال مهارت های رفتاری »



دلم هوای نوشتن دارد . نوشتن از تو ، نوشتن از بهترین بهانه زندگی ام . می توانیم عاشق ترین دنیا باشیم. زیر باران پاییزی قدم بزنیم و شب های تنهایی را به فراموشی بسپاریم. آواز بخوانیم و شعر با هم بودن را زمزمه کنیم. حتی ابر ها هم برای حضور ما اشک بریزند.


می توانی دیگر فرشته نباشی ! گاهی باید انسان بودن را تجربه کنی . عشق های زمینی . رویای ما ! رویای به هم پیوستن ما. می توانیم انسان باشیم. درست است که انسان جایزالخطاست ولی ما می توانیم جایزالخطا نباشیم. با هم بخندیم ، به دریا بخندیم ، به آسمان ، به زمین ، به شب و روز اصلا به هر چیزی که می شود خندید.


شاید بهتر باشد اندکی با هم نرمش کنیم . نرمشی قهرمانانه در تاریک ترین ساعات شب . اکنون زمان آن رسیده که در چشمان تو خیره شوم و حقیقت را بگویم . حقیقت همیشه شنیدن دارد. « یک دست صدا ندارد » . می توانیم با هم چند دست شویم . دستانی در دستان هم که لطافت و عشق را به ارمغان بیاورند. ما می خواهیم پس می توانیم. می توانیم یک روح در دو بدن باشیم. می توانیم غم های همدیگر را به شادی مبدل کنیم .


چه شیرین است زمانی که همه بگویند : این دو عاشق را ببینید. این ها رو از کجا آوردید . قطعا اولین جوابی که به ذهنشان می رسد لپ لپ است چون ما می خواهیم عاشقان اسطوره ای داستان ها باشیم. در شب های خوش آواز تابستان در زیر آسمان خدا دست در دست هم رو به آسمان باشیم و ستارگان ما را نگاه کنند و عده ای از آن ها برای ما چشمک بزنند. دب اکبر به دب اصغر بگوید : پسرم به این دو نفر نگاه کن ! پسرم این ها عاشق ترین های روی زمین هستند.


برف به قدرت ما خواهد بارید . برای ما می بارد تا با گرمای عشق ما زور ازمایی کند ، اما برف ها نیز نمی دانند که گرمای عشق ما هرگز خاموش نخواهد شد. گرمایی به وسعت خورشید ، خورشیدی بزرگ تر از خورشید ما ! شاید در منظومه ای دیگر ! شاید در کهکشانی دیگر !


در انتظار لبخند تو می نشینم و در چشم هایت خیره می شوم تا قدرت جذب را در آن ببینم. « چشمان تو ارتش هیتلر هستند و دل من لهستان بی دفاع »  . دوستت دارم به اندازه تک تک سلول های زنده جهان هستی . برای تو می نویسم و در انتظار روزی خواهم نشست که با یکدیگر بر روی ابر ها قدم بزنیم و برای ابر ها افتخار آفرینی کنیم. ابر ها به این که دو عاشق بر روی آن ها قدم بزنند افتخار می کنند . آن ها به عشق ما افتخار می کنند .


نظرات 3 + ارسال نظر
اقلیدس چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 09:49 ق.ظ

چقدر عالی!
من دیگه حرفی ندارم.

اقلیدس شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 02:28 ب.ظ

الان دوباره این متن رو خوندم،
چیزی که توجهم رو جلب کرد، این بود
که در عمق این متن، تاثیرات فکری
و فلسفلی جغد پیر روی ماوراء به چشم میخورد!

فرناز دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 11:42 ب.ظ

خیلی قشنگ بود آفرین به این همه احساست!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد