جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

اقلیدس در جایگاه پدر

به نام خداوند جان و خرد

لبخند دلربایش را بر لب دارد و به چاره ی نابرابری های رایشگری اش می اندیشد. در اندیشه خویش چشم اندازی برای کامیابی در میدان نبرد الکترونیکی اش می نگارد؛ آنگاه به راستی چه پدیده ای می تواند رخنه ای برای رهیابی به چنین اندیشه ی استواری بیافریند؟ همسری دلربا؟ کودکی دلبند؟ دودمانی دلنشین؟ یا کاری دلپذیر؟

همراه با کودکی در آغوش و ژست پدری خسته دل که سال ها تلاشی در راستای یافتن سرپناهی برای دودمان خویش داشته پا به آیین اروسی* برادر خویش می گذارد؛ بی آنکه بداند دیگر برادران پدر گشته، تراز راستین این ژست را در آستین خویش دارند. آن ها این تراز را به همان اندازه می شناسند که رایشگری های زیگمایی اش را! فرزاد کوک نمک لبخندش را می سنجد و جغد پیرکوک ساز درونش را!
  ادامه مطلب ...