جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

اقلیدس در جایگاه پدر

به نام خداوند جان و خرد

لبخند دلربایش را بر لب دارد و به چاره ی نابرابری های رایشگری اش می اندیشد. در اندیشه خویش چشم اندازی برای کامیابی در میدان نبرد الکترونیکی اش می نگارد؛ آنگاه به راستی چه پدیده ای می تواند رخنه ای برای رهیابی به چنین اندیشه ی استواری بیافریند؟ همسری دلربا؟ کودکی دلبند؟ دودمانی دلنشین؟ یا کاری دلپذیر؟

همراه با کودکی در آغوش و ژست پدری خسته دل که سال ها تلاشی در راستای یافتن سرپناهی برای دودمان خویش داشته پا به آیین اروسی* برادر خویش می گذارد؛ بی آنکه بداند دیگر برادران پدر گشته، تراز راستین این ژست را در آستین خویش دارند. آن ها این تراز را به همان اندازه می شناسند که رایشگری های زیگمایی اش را! فرزاد کوک نمک لبخندش را می سنجد و جغد پیرکوک ساز درونش را!
  
به راستی در این میان کودک چه می گوید؟ ریحانه دلبندش چه در اندیشه دارد؟ آیا او از دانش رایگری پدر آگاهی دارد؟ آیا او با فشردن پلاستیک فربه درون دست های کوچکش واکنشی به خیزاب های نمک آلود لبخند پدر دارد؟ آیا این دخت کوچک از پیرنگ پدر و فرزاد آگاهی دارد و می داند که این دو در جست و جوی یافتن خویشان خوب و پیرامونیان ناخجسته می گردند؟

اقلیدس در برابر فرزند خویش چه می کند؟ به چه اندازه در رایانش انتگرال دندان های دخترکش کامرواست؟ به راستی آیا از آغوش گرفتن کودکش گوارا می شود یا با سنجیدن تراز گوارایی اش از چاشنی آن می کاهد؟ آیا هنگام بازی کردن با ریحانه اش تنها به آن دم می اندیشد و یا این که همزمان با رایانک مالشی خویش به جهان ناآشنا می رود وبا کمک خیزاب های الکترومغناطیسی گفتگویی نارویارو با دیگر گرانمایگان هستی اش دارد؟

پس از سال ها شکیبایی و چشم به راه بودن، اقلیدس با مهرورزی خداوند جان و خرد دارنده دختری دلبند به نام ریحانه شده است. این کودک جویای نام سحرگاهان با آوای گریه خویش پیرنگ هوشیارسازی زادوران خویش را به کار می بندد و تا آوای لابه ایشان را نشنود و برای یکدم شور پشیمانی را در دیدگان زایورانش نبیند خم به ابروی خویش نمی آورد و پس از بیدار شدن همه کسانش لبخند دلربای رایشگر پدرخویش را بر لبان کوچکش بازسازی می کند.

نیمروز است و هنگام سردادن آوای شادیست و ریحانه کوچک با بادبادک فربه خویش مشغول سرودن نوای پیروزیست و اکنون پدر و مادر زمان را درخور یک خواب دلچسب نیمروزی می بینند و به بستن پلک های خویش سرگرم می شوند و درست در آن دم که خواب بر ایشان چیره می شود بادبادک در رویارویی با کودک آواز خوان از پای درآمده و فریاد ترکیدن سر می دهد. دودمان ریحانه از خواب نیمروزی بر می خیزند و به سوی کودک روانه می شوند و از این خیزش زادوران ، روان ریحانه شاد می گردد و این بار لبخند جستجوگر مادر را بازسازی کرده و دودمان را راهی لابه و شور پشیمانی می کند.

پایان متن
نویسنده: فرزاد


پی نویس:
اروسی = عروسی
رایشگری = رایگری = ریاضی
دودمان = خانواده
لابه = زاری
نابرابری ها = نامعادلات
چاره = راه حل
جهان ناآشنا = فضای مجازی
بسامد = فرکانس
خیزاب = امواج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد