ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
به نام خداوند دوس داشتنی
« سال سینمایی شدن »
اقلیدس مدار سفیدش را زین
کرد و با چند شاخه سیم قرمز و یک جعبه تقسیم به سمت غرب شروع به تاختن کرد
تا کیمیاگر زندگی اش را پیدا کند . اقلیدس قبل از رسیدن به اهرام مصر در
میان جنگلی از درخت های انار توقف کرد و به دنبال بازرگان جنگل گشت تا
مقداری آی سی به او بفروشد . خورشید رو به تاریکی می رفت و اقلیدس در مسیر
گم شده بود و درست در اوج نا امیدی چراغی در انتهای جاده توجه او را به خود
جلب کرد ! آری مغازه بازرگان به علت تغییر شغل جابه جا شده بود .