به نام خداوند بخشنده و مهربان
صبح که چشم هایم را باز می کنم کمی به راست و کمی به چپ نگاه می کنم. در هر گوشه چیزی حز سکوت نمی بینم. سکوتی شکننده. سکوتی که با ویز ویز مگس ها، هیجان انگیز می شود. مگس ها به لوکیشن زندگی من رنگ و بوی تازه ای داده اند. آن ها با اذیت هایشان برای من پیغامی به ارمغان می آورند. آن ها می گویند: آقای ماوراء تو تنها نیستی!
من هم با مگس کش به استقبالشان می روم و با آن ها بازی بازی می کنم. نگاهی به گوشی ام می کنم. خداوندا حتی دیگر ایرانسل هم برای من پیامکی نداده است. یادش به خیر زمانی که هر روز سیم کارت خود را شارژ می کردیم تا با شارژ 20000 تومان دیگر برنده 150 تومان شارژ هدیه شویم. اکنون باید صبحانه بخورم ، اما صد افسوس که صبحانه وعده از ما بهترون است. اکنون دیگر آن زمان نیست که بتوان خوردنی ها را خورد. دیگر سید محمد روی کار نیست که بتوان با صد تومان خوشمزه ترین شیر های شیشه ای را خرید.
اکنون که صبحانه خوردن سخت شده است ، چه کاری بهتر از خوابیدن می توانم انجام دهم؟ دیگر حتی مرگ هم به سراغ ما نمی آید. مرگ شیرین. مرگ خاموش. بارالها چرا؟ چرا و فقط چرا باید ما نسل سوخته این کشور باشیم؟ چرا باید احمق ها بر ما حکومت کنند؟ چرا همیشه و همه جا الکترون درون آدم ها بیشتر از پروتون درونشان است؟
من می خوابم به امید آنکه ظهر فرا رسد و ناهار بخورم. ساعت ظهر را رد می کند. من هم چنان تنها به گذشته خود خیره شده ام. چرا؟ چرا؟
دیگر چرا فایده ندارد. من باید حداقل شام را بخورم تا انرژی داشته باشم که بخوابم. پس شام می خورم و می خوابم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
نام داستان: ماوراء
ژانر : طنز نیمه ادبی
اسپانسر: هالیوود
کارگردان: ماوراء
پیش گفتار:
من ! آقای ماوراء برای موفقیت های بزرگ گام بر می دارم. برای موفقیت در هر امر ، باید از نکات مثبت خود شناخت کاملی داشت .
من ! چشم دارم . پس می بینم . گوش دارم . پس می شنوم. لب دارم . پس لبخند می زنم. قلب دارم . پس عاشق می شوم. مغز دارم . پس می اندیشم. دست دارم . پس می نویسم. می نویسم از خودم ! من که هستم ؟
ماوراء
اثری از : ماوراء
هر گاه گوشی تلفن را در دست می گیرم، حوصله ام سر می رود. من باید باقیمانده شارژم را با دیگری قسمت کنم ، حتی اگر 108 تومان باشد. من باید به دیدار برادرانم برم. هنگامی که یک چهره آشنا را می بینم لب هایم خندان می شود. دیگری نیز از دو کیلومتری با لبخند من می خندد.
خب رسیدیم سر دعای خودم