جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

امروز ۲۸ مرداد است

اول باید خاطرات این چند روز را بنویسم


۲۱ مرداد

دکی همونطور که گفتم اومد

عصر منتظر بودم کمی دیر کرد . شیطان و میلی هم آمدند . شب کمی بحث سیاسی کردیم که باعث ناراحتی هم شد . سپس با داداش دکی رفتیم سیب زمینی و وسایل کوکو سیب زمینی خریدیم و سپس خمیرش هم من درست کردم (البته کمی بد درست کردم )


اژدها هم آمد ( یکی از بچه محل هاست ) آرد آورد . یخ هم که خریده بودیم . چون که زیاد نتونستم بشینم پای گاز مسولیت پخت کوکو ها را به دکی سپردم .


بعد عنکبوت نارنجی هم آمد و جمع ما جمع شد ( اون دلقک جزیره است ) نشستیم به ورق بازی کردن اون استاد ورق است . من با میلی نشستم که ۳ سال از خودم کوچیک تره عنکبوت و اژدها هم با هم نشستند قبلش دکی با میلی بود و ۴ هیچ عقب بودند به دکی گفتم برو کوکو ها رو درست کن من گرما اذیتم می کنه ( خمیر هاش هم بد بود)


خودم نشستم با میلی و نتیجه ۴ بر صفر را به ۷ بر ۴ به نفع خودمان تغییر دادیم .


پس از پیروزی بلند شدم و بالا پایین پریدم تا لج عنکوت نارنجی رو در بیارم و اون گفت : « اگه راست می گی بشین یک دست دیگه بازی کنیم »

گفتم : الان نه بگذار شام بخوریم

کوکو آماده بود

من سالاد درست کردم ( اخه استاد درست کردن سالاد هستم- سالاد فصل - سالاد ساده و ....)


شام خیلی با حال بود بعد منو داداش دکی نشستیم و ۵ بر ۲ جلو بودیم و بایک حاکم کتی که می تونستیم نشیم ۵ بر ۵ شدیم رقابت نزدیک بود تا این که ۷ بر ۵ باختیم.


شب گرفتیم خوابیدیم و صادق هم از تهران برایم فیلم جدید ترمیناتور۴ را آورد آخه تازه از سینمای هالیوود بیرون اومده

http://7rang.ir/pic/2008/4/30/17170_wu_a.jpg

۲۲ مرداد


صبح خاله مامان شیطان و میلی زنگ زد و گفت : « به بچه ها بگو بیان خونه »


ساعت ۱۲ ظهر شیطان و میلی جزیره را ترک کردند


بعد دکی بلند شد و وسایل صبحانه را فراهم کردیم. بعد کمی رفتیم توی نت گویا اوضاع خراب بود و بازار عشق و عاشقی در کل بازار فراهم شده بود.



ادامه خاطرات در برگ های بعد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد