ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
به نام خداوند بخشنده مهربان
از امروز یک بخش جدید به موضوعات وبلاگ اضافه کردم به نام غذاهای جزیره ای که می خواهم توی اون موضوع در مورد اهالی و غذاها توضیح بدم.
هر چهره غذای مخصوص به خودش رو داره و با دیدن غذای مخصوصش به وجد می آید. افردا جزیره هر کدام زمانی که به جزیره می آیند غذای مخصوص خودشون رو به جزیره میارن!
شوریده در میدان مطهری قم جغد پیر را می بیند. آن ها با
یکدیگر روبوسی می کنند و سپس به مغازه می روند تا خوراکی بخرند و به دیدار
رهبر جزیره بشتابند...
شوریده به مغازه مرغ فروشی می رود و با دیدن اختیار خودشو از دست می ده و دو بسته سنگدون می خره و جغد پیر هم چند تخم مرغ جهت احتیاط و یک نوشابه جهت نوشیدن می خره!
سپس شوریده و جغد پیر به درب ورودی جزیره می رسند و با دیدن چهره رهبر جزیره در بالای سر خود به او لبیک می گویند و لبخند عارفانه می زنند. شوریده به طبقه بالا می آید و جغد پیر به نانوایی سنگکی می رود و تعدادی نان جهت سرو سنگدان می خرد. سپس ماوراء ماهی تابه را می شوید و جغد پیر می آید تا سنگدون ها رو سرخ کنه!
جغد پیر سنگدون ها رو پاک می کنه و میشوره سپس روغن رو درون ماهی تابه می ریزه تا داغ بشه و سنگدون ها رو می ریزه داخلش!
نگاه شوریده به سنگدون ها همانند نگاه یک مجنون به لیلی اش هستش ! شوریده آب دهانش را قورت می ده و آماده عملیات بزرگ می شه! جغد پیر شیشه زردچوبه را روی سنگدان ها خالی می کند. شوریده از ته دل به آن سنگدون ها نیاز داره و اینو توی چهره اش می شه خوند. شوریده برای غلبه بر این نیاز خودش اندکی از نون سنگک ها رو می کنه و می خوره ! اما شوریده ارضا نمی شه سریع یک لیوان نوشابه برای خودش می ریزه و می خوره اما بازم ارضا نمی شه تصمیم می گیره نون رو به روغن سنگدون ها بزنه اما جغد پیر این اجازه رو بهش نمیده و میگه 1 دقیقه دیگه آمادس!
خدایا یک دقیقه در این لحظات برای شوریده یک سال است. ماوراء عکس های درون کامپیوتر را به شوریده نشان می دهد تا این لحظات بدون حاشیه سپری شود. لحظات به کندی برای شوریده سپری می شود. ناگهان یک ندا دل شوریده را آرام می کند.
بچه ها بیایید سنگدون حاضره!
شوریده کیبرد را به زمین می کوبد و شتابان به سمت تابه می رود و نان سنگک را با یکی از سنگدان ها می خورد. سپس در حالی که داره لقمه دوم رو می گیره به جغد پیر می گه : اون یکی بسته رو درست کن!
جغد پیر با یک لبخند پیر بهش می گه: بذار این یکی رو بخوریم اگه سیر نشدیم اون بسته رو باز می کنم!
کلا لایک.
امروز عقدش بود، باید بیای به خانومش بگی
که براش سنگدون درست کنه.
***********
عملیات بزرگ.
شوریده از ته دل به آن سنگدون ها نیاز داره و اینو توی چهره اش می شه خوند.
خدایا یک دقیقه در این لحظات برای شوریده یک سال است.
ناگهان یک ندا دل شوریده را آرام می کند:
بچه ها بیایید سنگدون حاضره!
************
یعنی این یه تیکه:
ر حالی که داره لقمه دوم رو می گیره به جغد پیر می گه : اون یکی بسته رو درست کن!
عمق شخصیت حسین رو نشون میده!!!