جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

توصیف ماوراء

     به نام خداوند بخشنده و مهربان

      

    از اهالی جزیره خواهش می شود که شخصیت ماوراء را در چند خط توصیف کنند و برای ما از طریق لینک زیر ارسال کنند.

خواهشا در پایان هر خط اینتر بزنید

ارسال

اهالی جزیره قبل از انقلاب جزیره

به نام خداوند بخشنده مهربان


- حُجـــــــــَّّـــت ! خدا ذلیلت کنه بیا این جا ببینم چی کار کردی؟
- چی ؟ چی شده ؟
احتمالا خطر مرتکب خطایی شده است. خطر با ترس به سمت پدرش می رود.
پدرش از او می پرسد : چرا با شوریده این رفتار را داشته ای؟
خطر با غرور و تکبر و احساس پیروزی می گوید: آخه ... !
حاج آقا حرف او را قطع می کند و می گوید:ذلیل شده ! چرا انقدر روی حسین دست بلند می کنی !
ماوراء در گوشه ای از اتاق در حالی که شاهد توبیخ شدن خطر توسط پدرش است، وانمود می کند که حواسش به ماجرا نیست و با ماشین های اسباب بازی ور می رود و خودش را سرگرم می کند.
دکی با حیرت به ماوراء می نگرد ! خدایا این ماوراء چه می کند؟ این چه بازی مزخرفی است ؟ سپس تصمیم می گیرد به ماوراء بگوید : آن بازی رو بی خیال شو و بیا همراه با من کارت بازی کن و تیله های مرا بشمار! اما از تصمیم اش منصرف می شود و تصمیم میگیرد ماوراء را در جهل خودش رها کند.

ادامه مطلب ...

سرنوشت جزیره 1

به نام خداوند بخشنده مهربان


ماوراء از دوران کودکی علاقه مند به حضور عده در اطراف خود بود. هر گاه که اهالی جزیره پیش او می آمدند ، ماوراء با گریه های خود مانع رفتن آن ها می شد.

این مهمان دوستی ماوراء از کودکی تا امروز همراه او بوده و انشالله در آینده هم خواهد بود.


ماوراء با تاسیس جزیره سیر تکاملی خود را نیز طی نمود و جزیره با تغییرات ، ماوراء تغییر می کرد. ماوراء ابتدا بنیاد فیلم های ایرانی و هندی را در جزیره راه اندازی کرد. دیگران نیز همراه با ماوراء به تماشای آن فیلم ها می نشستند و لذت می بردند.


در یکی از روزهای تابستانی ماوراء با پدیده ای به نام رز زرد آشنا شد. درست در همان روز تابستان جغد پیر ، اقلیدس و شوریده از تهران به سمت جزیره راه افتاده بودند و ماوراء اولین فیلم زندگی اش را به خورد این چهره ها داد.

در آن روز رز زرد جزیره را دچار تحول کرد به گونه ای که تمامی اهالی می دانستند که هیچ راه فراری ندارند. این اخطار درون یخچال به افراد ساکن جزیره داده شد.

اهالی به هر گوشه ای که می رفتند با یک تکه کاغذ حاوی هیچ راه فراری ندارید مواجه می شدند.

آن روز گذشت تا اینکه...

ادامه مطلب ...