جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا

جزیره ماورایی آقای ماورا

بلاگی برای ماورانویسی

نموی شیطانی

به نام خداوند بخشنده و مهربان


«سال مهارت های رفتاری»


پس از ترک مکزیک خودم را به غزالی رساندم. در میان دود و خاکستر دو چهره به خوبی دیده می شدند. یک خانم و یک آقا ! همانند کودکی که تا بر جهان هستی چشم باز می کند ، پدر و مادرش را می بیند. البته بعدها می فهمد که این ها پرستارها و ماما ها هستند و هنگامی که زمان نوشیدن شیر می رسد و دهانش را بر هاله قهوه ای رنگ می گذارد ، می فهمد که مادر واقعی اش کیست؟؟؟


البته این خانم و آقا اولین دوستان من در غزالی بودند. از آنجایی که دخترک سوار بر مرکب یار بود ، سرعتم به او نرسید و ار همراهیش باز ماندم ولی آقای نمو مثل من بود. یک جوان پیاده سوار و جویای نام...


چند روزی بود که من به دانشگاه جدید آمده بودم. همه چیز تازه بود. هوا ، آدم ها ، برخورد ها و حتی ابر ها! اینجا برف می بارید. پسرک اولین کسی بود که از ارباب مکزیکی استقبال کرد. نمو یک چهره ارام دارد با پس زمینه شیطانی ...


دوستی من و نمو شروع شده بود و کم کم به کل دانشگاه لینک شدم. اولین شب با نمو به باشگاه بیلیارد رفتیم و چهره هایی چون شاهین را ملاقات کردیم. بد نیست به پیشنهاد بی شرمانه شاهین هم اشاره ای بکنیم.


خلاصه این آقای نمو شخصیت های متعددی رو به جزیره معرفی کرد. یکی از جنجالی ترین شخصیت ها ، سایکو بود. پس از قطعنامه 13432 مبنی بر قطع همکاری های جزیره با سایکوسافت و شکاف میان سایکو و رهبر جزیره ، فعالیت های عمده نمو و ماوراء شروع شد.


این ماموریت ویژه چه بود؟ کشف نیرو های ویژه جهت تشکیل یک ارتش از افرادی که دست توانمندی در بستن دارند. گرچه این ارتش در ابتدا سرّی بود اما کم کم جهانی شد و حتی به هالیوود هم رسید.


شیطان درونی نمو ماوراء را به سمت ابتذال اخلاقی هدایت می کرد. او اسرار زیادی داشت که با 5 راهکار ماوراء را به سیندرلای آتشین برساند. همیشه در میتینگ های مه آلود به ماوراء می گفت 5 تا راهکار بهت می گم تا زندگی ات فر دار شود.


اما ماوراء زیاد تمایلی به فرفری شدن نداشت و زندگی لَخت را بیشتر دوست داشت. نمو ماوراء را تحریک به برقراری رابطه می کرد. او می خواست آزمایشات اتمی خود را به وسیله ماوراء پیاده سازی کند. او عاشق شکست عشقی بود.


ماوراء و نمو شخصیت های زیادی را آنالیز کردند. شخصیت های عجیب و باورنکردنی... شخصیت هایی که با یک چاقوی میوه خوری شاهرگ های زیادی را بریده بودند. چهره هایی که در دکوراسیون منزل کار می کردند و کار آنها نصب و زدن پرده بود. کار یکی از چهره ها در امر پرده آن قدر خوب بود که توانسته بود برای سه خواهر پرده بزند.


در میتینگ های مه آلود همه آنالیز می شدند. روزی آمد که نمو صمیمانه از ماوراء خواست تا وسایل مه سازی را جمع آوری کند. ماوراء هم از صمیم قلب این درخواست نمو را پذیرفت. 


نمو یک پسر با معرفت و جوان مرده ! فردا (28 فروردین )  روز تولدشه ! من همینجا از جزیره کوچکم تولدش رو تبریک می گم و امیدوارم سال های خوبی رو داشته باشه...

امیدوارم دختر پنجمین قاضی ایران رو بگیره و اگه نشد دختر فرماندار کرج هم بد نیست. امیدوارم لپ تاپ hp بخری و مزدا 3 سوار بشی و راحت باشی. امیدوارم هیچ وقت به خاطر چیزهای الکی نسوزی و همیشه الگوریتم های مغزت حرف نداشته باشند. امیدوارم تا آخر سال دستت را به ... بزنی !

نمو در این مدت یک دوست خوب بود و در کنارش روز های خوبی رو سپری کردم.مخصوصا زمانی که جزیره مه آلود بود.


نظر فراموش نشود...

در نظر خوب بگویید کجایش خنده دار تر بود

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 11:12 ب.ظ

ازمایشات اتمیش تو حلقم اشک تو چشام حلقه زد ههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد