جزیره ماورایی آقای ماورا
بلاگی برای ماورانویسی
جزیره ماورایی آقای ماورا
بلاگی برای ماورانویسیدرباره من
این وبلاگ متعلق به ماورا بوده و کپی از مطالب با کسب اجازه مانعی ندارد.
ادامه...
آپ جدید برای بی خوابی ماورایی من
سلامی ماورایی به اهالی جزیره
crismas 2011
آغاز سال نو میلادی بر مسیحیان مبارک
1 ساعت و 25 دقیقه هستش که سرم را بر روی بالش گذاشتم که بخوابم ولی خوابم نمی بره از بس که فکرم توی رویا هستش!
داشتم به چیز هایی که تو کنفرانس نگفتم و باید می گفتم فکر می کنم. شاید شنبه به استادمون بگم و اجازه بده توی 10 دقیقه بررسی فرهنگ و ابعاد مختلف دوستی رو شرح بدم.
بابا من فکرم چقدر پرش مکان داره! اول دارم اسکار بهترین کارگردانی رو می گیرم بعدش ناگهان میرم به مسکو و جام جهانی 2018 رو برای ایران بالای سر می برم. بعد میرم پشت نت و سفارش های امروز فروشگاه رو چک می کنم.
چکیده خاطرات زیر:
ماوراء لاست را به خورد استاد ها می دهد!
احتمال آغاز پروژه ی تئاتر!
چند خاطره جالب از این چند روز:
1- امروز - ساعت 14:30
یک دختره هستش تو کلاسمون که خیلی محجبه و از اون چادری خفن هاست. از طرفی هم اون جوری نیست که خودشو از پسرا بگیره!
این خانم احتمالا عضو بسیج هستش و گاهی اوقات صحبت فواید بسیج سر کلاس می کنه. از یک طرف دیگه از این دختراست که به معنای واقعی دانشجو هستند و دنبال پژوهش و مقاله و از این حرفا هستش.
هر روز هم یک پیشنهاد به قسمت آموزش دانشگاه می ده و کلا آدم جالبیه!
پریروز ( یکشنبه) می گفت:« بیایید با هم نفری 5000 تومان بگذاریم روی هم و بدیم به یکی از دانشجو هایی که یک برنامه خاصی رو خوب بلدن و یاد بدن به ما!» چند تا مثال هم زد و گفت : « مثلا کسی که HTML بلده و یا برنامه ی تخصصی کاربردی بلده پولو بهش بدیم و به ما یاد بده»
البته این طرح ایشون مورد توجه بچه های تنبل کلاس قرار نگرفت.
امروز هم اومده بود و می گفت:« هر کی کار هنری،ورزشی، علمی و ... بلده اسمشو بنویسه با شماره تماس و هنری که بلده» ایشون خیلی نظر خاصی روی تئاتر و موسیقی داشتند.
تا گفت :« کی تئاتر بلده؟»، دست های رهبر جزیره بالا رفت. بعد که اومد اسم منو بنویسه ، گفتم: برای بسیج که نیست؟ از لحن من فهمید که زیاد با این مسائل جور نیستم و خلاصه گفت:« نه ، در هر صورت به اسم دانشگاه در میاد»
کل این داستان رو تعریف کردم که بگم احتمالا یک کارگردانی تئاتر افتادیم.
2- امروز- ساعت 16:30
کلاس اول تموم شد و رفتم دم در دانشگاه ایستادم که ناگهان استاد ادبیات اومد. یک خفن ماشینشو پارک کرد که به قول معروف کفم برید. جالب بود که یک خانم سریع ماشینو پارک کنه! البته خیابون خلوت بود. رفتم جلو سلام کردم و پرسیدم: ببخشید استاد! اشکال نداره تحقیق در مورد ایرج میرزا رو از ویکی پدیا در بیاریم؟ خودش منابع رو درج کرده و معتبره!
گفت:« اگه فونتش رو عوض کنی مشکلی نیست.» بعد گفتم:ماشاالله مثل این حرفه ای ها ماشین پارک می کنید!
پرسید: « چی؟» . دوباره حرفم رو تکرار کردم. بعد خندید و گفت: «ده ساله کارمون اینه دیگه»
گفتم: موفق باشید. ایشون هم گفتند:« مرسی ، شما هم موفق باشید» و رفت سمت سر کلاس!
نکته جالب این بود که :
برگشتم پیش دوستام اونا که لبخندی ملیح و خفیف بر لب داشتند رو به من گفتند: « ما هر کاری می کنیم نمی تونیم با دخترا صحبت می کنیم ! شما چه طوری انقدر با خانوم ها راحت صحبت می کنید؟ داستان چیه؟»
گفتم: بابا خوبه شما غرب کشور بودید! اگه قم بودید چی می گفتید؟ بعد بهشون گفتم: تمرین کنید حل میشه!
اما جالب تر این بود که من همیشه این حس رو در مورد خودم داشتم و از بقیه این سوال رو می پرسیدم! اما جالب بود که فهمیدم از دید بقیه چه طور هستم!
البته از وقتی اومدم دانشگاه ، روز به روز اون خجالت لعنتی ،که ازش بیزار بودم رو کنار می گذارم.
بعد کلاس ادبیات شروع شد و وسط کلاس بحث به فیلم بدون دخترم هرگز رسید و سنگسار ثریا!
آخر کلاس رفتم پیش استاد ادبیات و پرسیدم: شما سریال لاست رو دیدید؟
گفت:«نه ، شما چه قدر اهل فیلم هستید؟» و ادامه داد:« اگه سنگسار ثریا رو دارید برام بیارید» منم گفتم روز امتحان می تونم بیارم و تهرانه !
گفت: « اشکال نداره»
بعد براشون کمی از لاست گفتم و قرار شد که هفته بعد 4 قسمت اول سریال رو ببرم و ببینند.
بهشون گفتم: « فصل هاشو ناقص دارم!»
راستی اقلیدس! هنوز سنگسار ثریا رو داری؟
شروع کوچک توت فرنگی!
با عرض سلام خدمت دوستان :
تا حال فکر می کردم که باید از اولش شروع کنم به پارو کردن پول و از اینجور حرف ها ولی امشب تصمیم گرفتم این نقشه رو عملی کنم.
می دونم این طرح خیلی خز شده و همه دارن انجامش میدن ولی هر به قول فردا هر کاری رو که می بینی همه انجام میدن ، لابد نتیجه خوبی داره !
من هم با افتخار به همه اعلام می کنم که وبلاگ کولاک رو راه اندازی کردم. برای اول وبلاگه ولی به زودی همون رو روی یک هاست پیاده می کنم و ازش یک سایت توپ میسازم.
کار این وبلاگ مثل قسمت نیازمندی های روزنامه جام جم هستش! و با توجه به گستردگی روز به روز اینترنت این وبلاگ کار و کاسبی بهتری پیدا می کنه!
بد نیست یک نگاهی بهش بندازید. نظرتون رو در مورد قالبش و سرعت بالا اومدن وب بهم بگید.
لینکش : www.coolak.persianblog.ir هستش.
راستی اقلیدس ، کولاک رو درست نوشتم؟ نباید koolak میزاشتم؟
خبر های روز
۱- قضیه پولدار شدن و طرح قبلی من به دلیل اسکل بودن اغلب مردم ایران کنسل شد.
با توجه به گفتگوی توت فرنگی با فردا قضیه بر این قرار شد که ملت بیشتر دنبال مسایل شانسی هستند تا مسایل علمی، بنابراین تا اطلاع ثانوی خبری از پول و مول نیست.
2- عابر بانک اینجانب گمشده است و مجددا خبری از پول نیست.
دیروز کلی رفتیم رو مخ بابا و باهاش گفتگو کردیم و پول به حساب ریخت. شال و کلاه کردم تا بروم پاساژ و کتاب بخرم ، اما دیدم که عابر بانکم گم شده! وای خدا چه کنم؟
صبح هم به بابام زنگ زدم و جریان رو گفتم . جواب او معنی کلمه به تخ.... را می داد.
3- کولر نداریم و داریم از گرما می میریم و باز هم بی مسئولیتی بابا!
پریروز اگر بدونید چه بلایی از گرما سرم اومد؟ هر 5 دقیقه یک بار کل تنم رو خیس می کردم و می خوابیدم جلوی پنکه ولی سریع خشک می شدم.
انقدر گرما اعصابمو خورد کرد. با موبایل شیطان ( امید ) یک پیامک به بابام دادم و گفتم : " دارم از گرما هلاک می شم و فردا پول بده کولر بخریم"
او پس از لحظاتی پاسخ داد: " من در گرمترین نقطه ایران ، بوشهر هستم "
4- جام جهانی شروع شد و نیجریه باخت و اعصاب ما هم ... 
با توجه به آغاز رقابت های جام جهانی جزیره شور خاصی به خود گرفته! مدیریت جزیره دیگر یک تغییر تاکتیک در زندگی کردنش به وجود آورده و آن هم به این گونه است که غیر از امید و میلاد دوستان دیگری در جزیره برف فیلم حضور ندارند و مانند قدیم نیست که بچه های کوچه در بالا تلپ شوند.
شنبه هم که نیجریه باخت. مرده شور مارادونا رو ببرن با اون ریش بسیجیش!!!!
5- راستی اقلیدس آزادی رو خوندی؟ چرا نظر ندادی؟
اقلیدس من در پست قبل از روش پولدار شدنم یک پستی به نام آزادی گذاشتم . اصلا اونو خوندی؟ چرا نظر ندادی؟ نکنه روز هایی که دو پست می زارم یکیشو نمی خونی؟
6- دکی تو هم کچل کردی ما رو ! پس کی میای جریزه؟
این دکی هم که معلوم نیست کی از شر امتحاناش راحت میشه و میاد جریزه!!
7- اگر در این دوران نبودیم می توانستیم به گونه ای جدید کسب در آمد کنیم.
متاسفانه قانون های مزخرف این دوران به ما اجازه نمی دهد که به آسانی از اینترنت کسب در آمد کنیم. اعضایی که درون سازمان فیلترینگ نشسته اند ، لحظه ای کار می کنند . مثلا اگر به آنها خبر دهند که سایت ایران مارکت سنتر( بزرگترین سایت تجاری ایران ) bitch جابه جا کرده است سریع آن را فیلتر می کنند بدون اینکه تحقیق کنند.
اگر در این دوران نبودیم با یک سایت اینترنتی می زدیم و در آن بلیط بخت آزمایی می فروختیم.
8- این احمدی نژادم ما رو کلافه کرده!
چند روز پیش دکتر محبوب و رییس جمهور 24 میلیونی عزیزمون دامه براکته در برنامه گفتگوی خبری شبکه دو از گشت امنیت اجتماعی و شیوه برخورد با حجاب انتقاد کرد.
ما نمی دونیم به کدوم ساز محمود عزیزمون برقصیم!
9 - خاتمی هم سکته کرده !
آقای خاتمی با یک بار مطالعه کامل سایت رجانیوز سکته ناقص را زده ، حاج میر حسین به او گفتند اگر می خواهی سکته کامل بزنی برو و خبر گذاری فارس و تابناک رو هم بخون !
همچنین داش محسن هم گفته اگه می خوای بعد از سکته کامل وضعیتت خوب شه برو روزنامه وزین کیهان و ایران رو بخون!
اما در این میان شیخ مهدی کروبی به سید گفته اگه می خوای شارژ روحی بشی یک سر برو کهریزک و برگرد!
همه خبر های 9 دروغ 13 بود
در پایان
4 8 15 16 23 42
108 ثانیه فرصت دارید تا دیسکانکت بشید و کامپیوتر رو ریست کنید در غیر اینصورت سرنوشت دنیا تغییر پیدا می کنه!
از ادبیات من تا مملکت ما!
سلام به همه ی بچه ها
خدا به خیر کند.
ساعت 1 شب شد و ما هنوز ادبیات نخوندیم. دیگه کلافه شدم .
فکر کنم این درس رو تجدید شم! مهم نیست.
راستی اقلیدس به این وبلاگ یک سری بزن
مال من نیست ولی قشنگه:
http://mamlekate.blogspot.com/
چند تا از مطالب وبلاگ مذکور کلی مطالب جالب و انتقادی داره:
تو اروپا فعالیت آتش‌فشان باعث ایجاد غبار میشه، غبار باعث لغو پروازها میشه. تو ایران «کارهای بد بد» باعث ایجاد زلزله میشه، زلزله باعث اخراج پنج میلیون نفر از تهران میشه! مملکته داریم؟
«وقتی زنا توسعه پیدا کند، زلزله فراوان می‌شود.»
مملکته داریم؟
به خاطر یه زلزله ۵ میلیون نفر باید از تهران برن، اون‌وقت پایتخت عوض نمی‌شه. مملکته داریم؟
تو سال همت مضاعف و کار مضاعف، صفحه‌ی فیلترینگ رو عوض کردن که مربوط میشه به سال نوآوری و خلاقیت. مملکته داریم؟
می‌گن دو تا بچه کافی نیست، حتی نظرشون اینه که ۷-۸ تا بچه هم کافی نیست، فکر کنم قراره تعداد جمعه‌ها رو افزایش بدن. مملکته داریم؟
دو نفر از محبوب‌ترین و مشهورترین خواننده‌ها و بازیگران ایران! مملکته داریم؟
در ادامه:
تا ساعت سه صبح بیدار بودم و تنها چند سوال خواندم که بیشترش در امتحان آمد.
صبح به جلسه امتحان رسیدم و شناسنامه ام را که عکس دار کرده بودم را به دفتر دار تحویل دادم و کارنامه نوبت اول خود را گرفتم.
با توجه به نمرات طرم اول من ، اکنون من به نمره هشت برای قبولی ادبیات نیاز دارم.
اما من خودم را برای امتحانی سخت و سراسری آماده می کنم که شاید به زور نمره 3 را در آن بگیرم.
امتحان شروع شد سوالات را سطحی خواندم. چشمم به یک سوال افتاد و بدون فکر جوابش را نوشتم: " کارگردان" جواب آن سوال بود.
در کل امتحان خوبی بود. اما نمی توانم بگویم چه نمره ای کسب می کنم. ممکن است 5 شوم و ممکن است 11 شوم بستگی به نوع تصحیح و پاسخ های من دارد. اما احتمال قبول شدن من در این امتحان 80 درصد است.
اگر این امتحان را قبول نشوم حال احمدو می گیرم همین و بس
امتحان بعدی عربیکه!
صعود اینتر رو به خودم تبریک می گم
من خیلی خوشحالم که بارسلونا با این همه ادعاش باخت.
اونجایی که خوزه مورینیو رفت پشت سر گواردیولا خیلی حال کردم. کلی خندیدم. گل دومی که خورد داشتم سکته می کردم.
گرچه گل اولشون هم آفساید بود. مسی که هیچ غلطی نتونست بکنه!
حاجی خوزه است شوخی نیستش که!...!
بایرنم می بریم.
اینتر بردش . آخ جون!
شکست بارسا از اینتر شادی را به بیت رهبری جزیره بازگرداند.
تیم اینتر در حضور فردا و اژدها با پیروزی 3 بر 1 بر هیکل ضعیف و بی خاصیت بارسلونا رنگ قهوه ای پاشید.
خاویار زانتی رسما نگذاشت مسی غلط زیادی بکند. خوزه مورینیو نیز بر هیکل زیبای گواردیولا رنگ زرد پاشید.
گزارشگران نیز از شکست بارسا غمگین شدند. اینتر چشم نواز تر از بارسا بازی کرد و مایکون بهتر از مسی.
عشق است مورینیو . عشق است اینتر . عشق است جزیره برف فیلم.
این هم پرچم تیم محبوب من ( اینتر )
اینتر هورا- بارسا سوراخ
بدو بدو حراجش کردم
امشب بازی اینتر با بارسلونای به درد نخوره!
اینتر سوراخش می کنه سوراخ سوراخش می کنه!
اینتر هورا
بارسا سوراخ
امشب هیجانی مطلق در جزیره برف فیلم برقرار است. در حالی که تیم های اینتر و بارسلونا به مصاف هم می روند رهبر جزیره در هیجانی مطلق برای کسب پیروزی توسط اینتر است.
فقط چند ساعت مونده